مدافعان حریم آیت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح.ا.ع)



بازخوانی و شناسایی افراد مرتبط با لانه جاسوسی در زمان پهلوی

در این یادداشت نگاهی‌ داریم‌ به‌ اسناد سفارت‌ آمریکا درباره‌ اشخاص‌ و گروه‌های‌ مختلف‌ که‌ شفاف‌ ساختن‌ نظریات‌، مواضع‌ و عملکرد آنها به‌ شناسایی‌ یاران ‌واقعی‌ انقلاب‌ اسلامی و حذف‌ نیروهای‌ سازشکار و ضد انقلاب‌ از صحنه‌ی‌ ی‌ کشور منجرشد. این‌ لیست‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفبا تهیه‌ شده‌ است.

به گزارش مشرق، تسخیر لانه‌‌ جاسوسی‌ و گروگان‌گیری‌ 444 روزه‌‌ بیش‌ از 50 نفر از کارکنان‌ سفارت‌ آمریکا از سوی‌ دانشجویان‌ مسلمان پیرو خط‌ امام‌، اقدامی‌ بزرگ‌ و بی‌نظیر، نه‌ فقط‌ درسطح‌ کشور یا منطقه‌، بلکه‌ حرکتی‌ شگرف‌ و غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ در سطح‌ جهان‌ بود. این‌حرکت‌، آثار و پیامدهای‌ مثبتی‌ ـ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌ کشور ـ به‌ دنبال‌ داشت‌ که ‌نگاهی‌ به‌ آنها نشان‌ می‌دهد که‌ در مجموع‌، این‌ تحولات‌ به‌ سود انقلاب‌ اسلامی‌ تمام ‌شد و موجب‌ حفظ‌، تداوم‌ و تعمیق‌ آن‌ شد.
حرکت‌ دانشجویان‌ مسلمان‌ پیرو خط‌ امام‌ و تسخیر لانه‌‌ جاسوسی‌ از سوی ‌آنان‌، یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ حرکت‌های‌ ضداستکباری‌ ـ در تاریخ‌ انقلاب‌های‌ مردمی‌ ـ بود که‌ روح‌ خودباوری‌ و استکبارستیزی‌ را بار دیگر در ملت‌ ایران‌ و دیگر ملت‌های‌ محروم‌، متبلور ساخت‌ و اسطوره‌‌ ابرقدرتی‌ آمریکا را برای‌ همیشه‌ در هم‌ شکست‌ و فصل‌جدیدی‌ از تاریخ‌ پرشکوه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را رقم‌ زد.

در ادامه نگاهی‌ داریم‌ به‌ اسناد سفارت‌ آمریکا درباره‌ی‌ اشخاص‌ وگروه‌های‌ مختلف‌ که‌ شفاف‌ ساختن‌ نظریات‌، مواضع‌ و عملکرد آنها به‌ شناسایی‌ یاران‌واقعی‌ انقلاب‌ و حذف‌ نیروهای‌ سازشکار و ضد انقلاب‌ از صحنه‌ی‌ ی‌ کشور منجرشد. این‌ لیست‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفبا تهیه‌ شده‌ است‌ و در مقابل‌ نام‌ هر فرد، توضیح‌مختصری‌ در مورد وی‌ ذکر شده‌ است.

* امیر انتظام‌، عباس‌

 

 

وی‌ که‌ از یاران‌ نزدیک‌ بازرگان‌ و سخنگوی‌ دولت‌ موقت‌ بود. شاخص‌ترین‌ فردی‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ متهم‌، محاکمه‌ و به‌ حبس‌ ابد محکوم‌شد. وی‌ پس‌ از دوم‌ خرداد سال‌ 1376، به‌ دلایل‌ انسان‌ دوستانه‌ از زندان‌ آزاد شد. و از آن زمان هم‌ خود، هم‌ طرفدارانش‌ تحرکاتی‌ را برای‌ بی‌گناه‌ جلوه‌ دادن‌ خود آغاز کردند. به‌ عنوان‌ مثال‌، خود امیرانتظام‌ مدعی‌ شد که‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ همه‌ جعلی ‌هستند و برای‌ مخدوش‌ کردن‌ چهره‌ی‌ ملیون‌، از سوی‌ دانشجویان‌ و آمریکاییان‌ جعل‌شده‌اند.
وی‌ تأکید کرد که‌ همه‌‌ ارتباط‌ هایش‌ با سفارت‌ آمریکا، از طرف‌ نهضت‌ آزادی ‌و دولت‌ موقت‌ بوده‌ و ماهیت‌ جاسوسی‌ نداشته‌ است‌. اما در مقابل‌، اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ عباس‌ امیرانتظام‌ از اوایل‌ دهه‌‌ 1960 میلادی‌ (1340 هجری‌ شمسی‌)، یعنی‌ هفده‌ سال‌ پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، با مأمور سیا به‌ نام‌ جرج‌ کیو» با اسم‌ مستعار آدلسیک» همکاری‌ داشته‌است‌. در آن‌ زمان‌، سیا برای‌ امیرانتظام‌ از کد مستعار اس‌. دی‌ پلاد» استفاده‌ می‌کرده‌است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلی‌ وی‌ خودداری‌ می‌شده‌ است‌.در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئیات‌ تماس‌های‌ دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ امیرانتظام‌ با سیا اشاره‌ای‌نمی‌شود، لیکن‌ گویا این‌ ارتباط‌ مدت‌ها قطع‌ بود تا آنکه‌ در سال‌ 1357 ه. ش‌، امیرانتظام‌ دوباره‌ تماس‌های‌ خود را با آمریکایی‌ها‌ از سر می‌گیرد.
وی‌ در 19 دی‌ماه‌ 1357، در ملاقات‌ با کارشناس‌ ی‌ سفارت‌ آمریکا ـ از قول‌نهضت‌ آزادی‌ ـ می‌گوید که‌ با دولت‌ بختیار مقابله‌ و رقابت‌ نخواهد شد. از امیرانتظام‌ دراین‌ سند، به‌ عنوان‌ منبع‌ جدید نهضت‌ آزادی‌ ـ که‌ باید قویاً محفوظ‌ بماند ـ یاد می‌شود. تماس‌ و اطلاع‌رسانی‌های‌ امیرانتظام‌ با آمریکایی‌ها‌ ادامه‌ پیدا می‌کند و وی‌ بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ در مذاکرات‌ خود، نظرات‌ جالبی‌ را ابراز کرده‌ است‌ که‌ به‌ هیچ ‌وجه‌ از نماینده‌ ‌ی‌ یک‌ دولت‌ نزد نماینده‌‌ دولتی‌ دیگر سر نمی‌زند و هر فرد آشنا به‌ آداب دیپلماسی‌ و کنسولی‌، چنین‌ اظهار نظرهایی‌ را خلاف‌ عرف‌ می‌داند. نمونه‌هایی‌ از این‌اظهارات‌ به‌ شرح‌ زیر است‌:

امیرانتظام‌ تمایلات‌ دولت‌ را برای‌ عادی‌ کردن‌ روابط‌ اعلام‌ داشت‌، ولی‌ ظاهراً از موانعی‌ که‌ تشکیلات‌ موازی‌ دولت‌ در دولت‌ ]نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا[ دراین‌ راه‌ پیش‌ آورده‌ بودند، خیلی‌ ناراضی‌ بود. او اضافه‌ کرد که‌ خودش‌ و بقیه‌ همکارانش‌ در دولت‌، امید پیشرفت‌ روابط‌ بین‌ دو کشور را دارند. من‌ ]مأمورسفارت‌[ جواب‌ دادم‌ که‌ ما حداکثر سعی‌ خویش‌ را خواهیم‌ نمود که‌ با توجه‌ به ‌اینکه‌ اختلاف‌ عمده‌ای‌ در خط‌ مشی‌ نداریم‌، جریان‌ را عادی‌ کنیم‌.»

امیرانتظام‌ در همین‌ سند، هنگامی‌ که‌ با این‌ سؤال‌ مواجه‌ می‌شود که‌ چرا برای‌خدمت‌ در پست‌ سفارت‌ به‌ سوئد می‌رود، چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد:

این‌ برای‌ ما ساده‌تراست‌ تا با یکدیگر در استکهلم‌ صحبت‌ کنیم‌!»

جالب‌ آنکه‌ وی‌ در ادامه‌، از حضورمردم‌ انقلابی‌ ایران‌ در صحنه‌، ابراز نیتی‌ کرد و گفت‌: فکر می‌کردیم‌ که‌ بیشتر از چند ماه‌ به‌ طول‌ نخواهد انجامید تا مسائل‌مان‌ را حل‌کنیم‌؛ ولی‌ این‌ مردم‌ دخالت‌های‌شان‌ را ادامه‌ می‌دهند.»
وی‌ همچنین‌ در سند دیگری‌ مهندس‌ بازرگان‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌کند: او تنها کسی‌ است‌ که‌ غیر عملی‌ بودن‌ برنامه‌ای‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ عوامل‌ مذهبی‌ارتجاعی‌ پیشنهاد شده‌ است‌ را تشخیص‌ می‌دهد، چرا که‌ آنها می‌خواهند زمان‌ را هزار سال‌ به‌ عقب‌ برگردانند.»
امیرانتظام‌ چنان‌ مورد علاقه‌‌ آمریکایی‌ها بوده‌ است‌ که‌ هنگامی‌ که‌ به‌ عنوان‌ سفیر به‌ سوئد فرستاده‌ می‌شود، بروس‌ لینگن‌ ـ کاردار آمریکا در تهران‌ ـ نامه‌ای‌ اداری‌ ـ ولی‌غیررسمی‌ ـ برای‌ سفیر آمریکا در سوئد می‌نویسد و امیرانتظام‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌کند:
در اینجا خیلی‌ زیاد محصور انقلاب‌ است‌، اما به‌ سختی‌ در روش‌ و ظاهر، انقلابی‌ به‌ نظر می‌آید. او مدت‌ قابل‌ توجهی‌ را در کشور ما گذرانده‌ و ایالات‌متحده‌ را بسیار خوب‌ می‌شناسد و آنجا را دوست‌ دارد. مطمئناً شما از او خوش‌تان‌ خواهد آمد.»
در ادامه‌، سفیر آمریکا در سوئد به‌ برقراری‌ ارتباط‌ با امیرانتظام‌ و کسب‌ اطلاع‌ از وی‌تشویق‌ می‌شود. بد نیست‌ که‌ در اینجا به‌ یکی‌ از اسنادی‌ که‌ امیرانتظام‌ در آنها با اسم‌ رمز خود (س‌.د.آهسته‌رو.1) مورد خطاب‌ قرار گرفته‌است‌ نیز اشاره‌ کنیم‌. واکنش‌ امیرانتظام‌ درقبال‌ شنیدن‌ خبر حضور احتمالی‌ شاه‌ در آمریکا چنین‌ گزارش‌ شده‌ است‌:
عکس‌العمل‌ س‌.د.آهسته‌رو.1 این‌ بود که‌ این‌ جریان‌، زحمات‌ آن‌ کسانی‌ را که‌خواهان‌ گسترش‌ روابط‌ با آمریکا هستند، مشکل‌تر می‌کند.»
همچنین‌ در ادامه‌ی‌ سند از رئیس‌ ایستگاه‌ سیا در پاریس‌ چنین‌ سؤال‌ شده‌است‌:
لطفاً به‌ ما اطلاع‌ دهید که‌ آیا ستاد مرکزی‌ هنوز از ایستگاه‌ می‌خواهد که‌ به‌س‌.د.آهسته‌رو.1 بگوید که‌ آقای‌ کیو می‌خواهد هرچه‌ زودتر او را در اروپاملاقات‌ کند یا نه‌؟»
نکته‌ی‌ دیگر آنکه‌ به‌ نظر می‌رسد با وجود ادعاهای‌ اخیر امیرانتظام‌ مبنی‌ بر اینکه‌ مذاکره‌های‌ وی‌ با هماهنگی‌ نخست‌وزیر دولت‌ موقت‌، یا به‌ نمایندگی‌ از نهضت‌ آزادی‌انجام‌ داده‌ می‌شده‌، حداقل‌ در برخی‌ موارد، اطلاعات‌ مربوط‌ در اختیار دولت‌ موقت ‌قرار نمی‌گرفته‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، در یکی‌ از اسناد سفارت‌ سابق‌ آمریکا و از قول‌جاسوس‌ آمریکایی‌ چنین‌ می‌خوانیم‌:
شما نباید موضوع‌ ملاقات‌ ]با امیرانتظام‌[ را با یزدی‌ و نخست‌وزیر در میان‌ بگذارید. اگر این‌ سؤال‌ به‌ میان‌ آمد، شما باید از تمام‌ مقامات‌ رسمی‌ که‌ در این‌جلسه‌ شرکت‌ خواهند کرد، آگاه‌ شوید و بگویید که‌ بعد از تماس‌های‌ بیشتر باواشنگتن‌، به‌ آنها جواب‌ خواهید داد.»
در یکی‌ دیگر از اسناد، امیرانتظام‌ با کمال‌ عجز از یک‌ جاسوس‌ سیا می‌خواهد که‌ به‌ وی‌ راه‌ حلی‌ برای‌ مسأله‌‌ کردستان‌ ارائه‌ کند. امری‌ که‌ باعث‌ شگفتی‌ جاسوس‌ مذکورهم‌ می‌شود:
س‌.د.آهسته‌رو.1 گفت‌ که‌ آنها آرزو داشتند که‌ ادلسیک‌ (نام‌ مستعار جاسوس‌سیا) پیشنهادهای‌ سازنده‌ای‌ برای‌ اینکه‌ دولت‌ ایران‌ چگونه‌ می‌تواند خود را ازمسأله‌‌ کردها خلاص‌ نماید داشته‌ باشد. اگرچه‌ باور نکردنی‌ به‌ نظر می‌رسد، اما آنچه‌ واقعاً از ما می‌خواهند این‌ است‌ که‌ راه‌ حلی‌ برای‌ ]این‌[ مسأله‌ پیدا کنیم‌.»

آن‌گونه‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، پیدا کردن‌ راه‌ حل‌ مشکلات‌ داخلی‌ یک‌ کشور با استفاده‌از نظرهای‌ کارشناسی‌ جاسوس‌ سیا ـ از دید امیرانتظام‌ ـ عملی‌ مقبول‌ و پسندیده‌ درعرف‌ دیپلماتیک‌ محسوب‌ می‌شده‌ است‌! این‌ اسناد گویای‌ عملکرد امیرانتظام‌، در دوران‌ تصدی‌ پست‌های‌ مختلف‌ در دولت‌ موقت‌ است‌. عباس‌ امیرانتظام‌ در تاریخ‌ 29/9/1358، به‌ اتهام‌ جاسوسی‌ برای‌ سیا (سازمان‌ جاسوسی‌ آمریکا) دستگیر و پس‌ از محاکمه‌ و ارائه‌ی‌ اسناد و مدارک‌ به‌ حبس‌ابد محکوم‌ شد.

* بازرگان‌، مهدی‌ (نخست‌وزیر دولت‌ موقت‌)

روش‌ محافظه‌ کارانه‌، سازشکار و غیرانقلابی‌ مهندس‌ بازرگان‌ در جای‌ جای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ و در برخی‌ موارد از آن‌ پشتیبانی‌ شده‌ است‌. دریکی‌ از این‌ اسناد در مقایسه‌ امام‌ و بازرگان‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
خمینی‌ دارای‌ عکس‌العملی‌ قاطع‌، سازش‌ناپذیر و سخت‌ است‌، ولی‌ روش‌ بازرگان‌ که‌ میانه‌رو است‌، قدری‌ توأم‌ با سازش‌ ضعیف‌ است‌.»
در همین‌ زمینه‌، آمریکا ت‌ تماس‌، پشتیبانی‌ و حفظ‌ دولت‌ موقت‌ را مورد تأکید قرار می‌دهد: ما می‌خواهیم‌ برای‌ ایرانی‌ کار کنیم‌ که‌ میانه‌رو باشد و ناسیونالیست‌های‌مخالف‌ مذهب‌، تسلط‌ بیشتری‌ در اداره‌ی‌ مملکت‌ داشته‌ باشند.» یا ما بایدمسؤولانه‌ عمل‌ کرده‌ و بازرگان‌ را قدرت‌ بدهیم‌.»
در بخش‌ دیگری‌ از اسناد، به‌ نگرانی‌ بازرگان‌ از اعدام‌ وابستگان‌ رژیم‌ پهلوی‌ اشاره ‌شده‌ و تأکید کرده‌ که‌ او اعدام‌ این‌ خائنین‌ به‌ ملت‌ را با حقوق بشر و آزادی‌ در تضاد می‌داند و از شیوه‌‌ اجرایی‌ عدالت‌ انقلاب‌ شرمگین‌ است‌. همچنین‌ علاقه‌مندی‌ بازرگان‌ به‌ عادی‌سازی‌ روابط‌ با آمریکا با وجود دخالت‌های‌ این‌کشور در ایران‌ در رژیم‌ پهلوی‌، امری‌ است‌ که‌ آمریکایی‌ها خود به‌ آن‌ اعتراف‌ می‌کنند:
روابط‌ نزدیک‌ ما با شاه‌ و پشتیبانی‌ زیاد ما از رژیم‌ شاه‌، فراموش‌ نشده‌ است‌ وبه‌ زودی‌ هم‌ فراموش‌ نخواهد شد؛ اما ت‌ خارجی‌ دولت‌ رسمی‌ آقای‌ بازرگان‌ به‌ سمت‌ عادی‌ کردن‌ روابط‌ با آمریکا و دیگر کشورهای‌ غربی‌ حرکت‌می‌کند.»
در جای‌ جای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌، به‌ نگاه‌ بازرگان‌ به‌ حکومت‌ و تفاوت‌ آن‌ با نگاه‌ امام‌ اشاره‌هایی‌ وجود دارد که‌ ما به‌ یکی‌ از آنها اشاره‌ می‌کنیم‌:
اختلاف‌ فزاینده‌ای‌ میان‌ ]آیت‌الله‌[ خمینی‌ ـ که‌ بر خواست‌هایش‌ برای‌ تصفیه‌ ‌نفوذ خارجی‌ از جامعه‌‌ ایرانی‌ و اسلامی‌ کردن‌ کامل‌ جامعه‌، هرچه‌ بیشتر پافشاری‌ می‌کند و بازرگان‌ که‌ سعی‌ دارد همه‌ را راضی‌ کند، ]ولی‌ موثر نیست‌[وجود دارد.»

* بنی‌صدر، ابوالحسن‌ (اسم‌ رمز: اس‌. دی‌. لور 1)

 

 

SD LUREاولین‌ رئیس‌جمهور؛ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ خیانت‌هایش‌ به‌ انقلاب‌ مجبور به‌ فرار شد. بنی‌صدر یکی‌ از افرادی‌ است‌ که‌ به‌ علت‌ عملکرد موذیانه‌ و ضدانقلابی‌ خود، از همان‌ آغاز، مورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا قرار داشت‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ در مورد انتقاد بنی‌صدر از اصل‌ولایت‌ فقیه‌ در قانون‌ اساسی‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
اگر قرار است‌ اختیارات‌ ویژه‌ای‌ به‌ون‌ داده‌ شود، پس‌ وجود احزاب‌ مستقل‌ بی‌معناست‌.»
یکی‌ دیگر از اسناد از اختلاف‌ دو ضد انقلاب‌ ـ نفوذ کرده‌ در صف‌های‌ انقلابیون‌ ـ یعنی‌ امیرانتظام‌ و بنی‌صدر حکایت‌ دارد، که‌ مطالعه‌ آن‌ جالب‌ و خواندنی‌ است‌:
میانه‌ی‌ امیرانتظام‌ با بنی‌صدر بد است‌. امیرانتظام‌ گفت‌، بنی‌صدر مزاحمی‌ است‌ که‌ دائم‌ حرف‌ می‌زند و شکایت‌ می‌کند، اما از مسؤولیت‌ گریزان‌ است‌.»
در جای‌ دیگر، جاسوسان‌ سفارت‌ آمریکا شخصیت‌ بنی‌صدر را چنین‌ می‌دانند: او مردی‌ است‌ که‌ می‌خواهد هدایت‌ (رهبری‌) کند؛ ولی‌ در واقع‌ فقط‌ حرف ‌می‌زند. او خشک‌ و طفره‌رو است‌ و نفوذ مهمی‌ در رژیم‌ جدید دارد. به‌ نظرمی‌رسد که‌ وی‌ مجموعه‌ای‌ از اضداد است‌.»
سازمان‌ سیا برای‌ نزدیک‌ شدن ‌ به‌ بنی‌صدر، از پوشش‌ مسایل اقتصادی‌ استفاده‌ کرد ومأموری‌ با اسم‌ رمز راتر فورد ـ با اسم‌ حقیقی‌ ورنون‌ کاسین‌ ـ را که‌ در مسایل‌ اقتصادی ‌تبحر داشت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ تاجر مهم‌ آمریکایی‌ به‌ وی‌ معرفی‌ نمود و بنی‌صدر درملاقات‌های‌ اولیه‌، خواستار تداوم‌ این‌ دیدارها می‌شود. این‌ اقدامات‌ یک‌ ماه‌ قبل‌ ازپیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و در پاریس‌ صورت‌ می‌گیرد.
بنابر اعترافات‌ یکی‌ از گروگان‌ها به‌ نام‌ تام‌ آهرن‌ ـ رئیس‌ قرارگاه‌ سیا در تهران‌ ـ یکی‌ ازجاسوسان‌ سیا که‌ خود را نماینده‌‌ یک‌ کمپانی‌ تجاری‌ معرفی‌ کرده‌ بود، در حوالی‌ 29 مرداد 1358، به‌ تهران‌ آمد و بین‌ 3 تا 5 بار با بنی‌صدر ملاقات‌ می‌کند. در آخرین‌ جلسه‌، بنی‌صدر با پیشنهاد دریافت‌ حقوق ماهیانه‌ هزار دلار، به‌ عنوان‌ مشاور اقتصادی‌ شرکت ‌تجاری‌ تحت‌ پوشش‌ سیا موافقت‌ می‌کند. آهرن‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ دانشجویان‌ که‌ آیا بنی‌صدر می‌دانست‌ طرف‌ مقابل‌ وی‌ یک‌ مأمور سیا است‌ می‌گوید: قرار نبوده‌ که‌ به‌ بنی‌صدر در این‌ مرحله‌ گفته‌ شود، که‌ طرف‌ مقابل‌ سیا می‌باشد، لذا به‌ وی‌ گفته‌ نشده‌ بود؛ اما یک‌ مسأله‌ بود که‌ می‌تواند به‌ وی‌ این‌ برداشت‌ را داده‌ باشد که‌ عبارت‌ است‌ از: نحوه‌ی‌ پیشنهاد ماهیانه‌ (دریافت‌) هزار دلار که ‌بدون‌ انجام‌ ترتیبات‌ معمولی‌ تجاری‌ مورد پیشنهاد و توافق‌ قرار گرفت‌ ومی‌توانست‌ بیانگر آن‌ باشد که‌ مسأله‌ به‌ این‌ سادگی‌ها نیست‌.»
اما اسناد نیز دربردارنده‌‌ نکته‌های‌ جالبی‌ است‌. بنی‌صدر در اولین‌ ملاقات‌ خود با این‌ جاسوس‌ چنین‌ می‌گوید: درباره‌‌ توانایی‌ و قدرت‌ خمینی‌ مبالغه‌ شده‌، خمینی‌ قادر نیست‌ کشور را به‌ تنهایی‌ اداره‌ کند و باید به‌ دیگران‌ تکیه‌ کند.»
مأمور سیا برداشت‌ خود را درباره‌‌ این‌ گفته‌ بنی‌صدر چنین‌ عنوان‌ کرده‌ است‌:
این‌ نظر تا حدی‌ مطابق‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ در پاریس‌ گفت‌؛ من‌ به‌ خمینی‌احتیاج‌ دارم‌، اما خمینی‌ هم‌ به‌ من‌ احتیاج‌ دارد. لحن‌ این‌ نظریه‌ به‌ نحوی‌ بود که‌ انسان‌ استنباط‌ می‌کند که‌ ل‌ ـ 1 (بنی‌صدر) فکر می‌کند نسبت‌ به‌ آنچه‌ از خمینی‌می‌توان‌ انتظار داشت‌، محدودیت‌هایی‌ وجود دارد.»
در سند دیگری‌ که‌ به‌ بررسی‌ نقاط‌ مثبت‌ و منفی‌ شخصیت‌ بنی‌صدر ـ از دیدجاسوس‌ سیا ـ پرداخته‌ می‌شود، چنین‌ آمده‌ است‌:
نکات‌ مثبت‌: 1ـ چون‌ او یک‌ توطئه‌گر (طراح‌) کهنه‌ کار است‌، اگر احساس‌ کند که‌ رژیم‌ از اهداف‌ انقلابی‌ خود دور می‌شود، یا اینکه‌ به‌ نفع‌ خودش‌ خواهد بود، ممکن‌ است‌ در آینده‌ برای‌ توطئه‌ علیه‌ رژیم‌ مانعی‌ سر راه‌ خود نبیند.
2ـ گرچه‌ او احتمالاً در حال‌ حاضر هیچ‌ مشکل‌ مالی‌ ندارد، اما باید در نظر داشته‌ باشد که ‌ممکن‌ است‌ با یک‌ تذکر کوتاه‌ به‌ خارج‌ تبعید شود و در آن‌ زمان‌ می‌تواند از کمک‌ مالی‌ ما استفاده‌ نماید.
3ـ اگرچه‌ او به‌ خمینی‌ احترام‌ می‌گذارد، اما او را مصون‌ از خطا نمی‌داند.

6ـ او جاه‌طلبی‌ ی‌ دارد.

نکات‌ منفی‌:. 2ـ افشاشدن‌ روابط‌ مخفیانه‌اش‌ با ما احتمالاً به‌ زندگی‌ حرفه‌ای‌ ی‌ فرد مزبورخاتمه‌ خواهد داد. یقین‌ است‌ که‌ او این‌ نکته‌ را از نظر دور نخواهد داشت‌ ما همچنان‌ به‌ استخدام‌ ل‌ ـ ا علاقه‌مند هستیم‌.»

*حاج‌سیدجوادی‌، علی‌اصغر (نویسنده‌ و رومه‌نگار ملی‌گرا و لیبرال‌)

در اسناد سفارت‌ آمریکا، حاج‌سیدجوادی‌ نیز فردی‌ روشنفکر، میانه‌رو و لیبرال ‌معرفی‌ شده‌ است‌ که‌ تماس‌ با او ـ از سوی‌ سفارت‌ ـ می‌تواند مفید باشد. وی‌ که‌ در زمان‌پیروزی‌ انقلاب‌ به‌ نویسندگی‌ در نشریات‌ مشغول‌ بود، همیشه‌ خواستار اقدامات‌ آرام‌ وغیرانقلابی‌ بود و سرعت‌ حرکت‌ انقلاب را تند می‌دانست‌. روش‌ میانه‌رو سیدجوادی‌ وتوانایی‌ در نگارش‌ مقاله‌ها موجب‌ شده‌ بود تا بسیاری‌ از گروه‌های‌ میانه‌رو، خط‌ مشی‌اصلی‌ افکار حاج‌سیدجوادی‌ را بپذیرند.»
اسناد سفارت‌ آمریکا نشان‌ می‌دهد که‌ حاج‌سیدجوادی‌، یکی‌ از اشخاصی‌ بود که‌ درپیروزی‌ انقلاب‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نویسنده‌ی‌ تأثیرگذار ـ ولی‌ میانه‌رو ـ مورد توجه‌ و م ‌مأموران‌ سفارت‌ قرار گرفت‌. از جمله‌ در تاریخ‌ 28 دی‌ماه‌ 1357، یعنی‌ کمتر از یک‌ ماه‌ به ‌پیروزی‌ انقلاب‌، همراه‌ عده‌ای‌ از همفکرانش‌ به‌ ملاقات‌ یکی‌ از جاسوسان‌ سفارت‌ می‌رود. در این‌ ملاقات‌ چنین‌ ابراز عقیده‌ می‌شود:
با رفتن‌ شاه‌ آنها ]سیدجوادی‌ و همفکرانش‌[ انتظار ندارند که‌ حتماً یکی‌ از آیت‌الله‌ها نقش‌ بزرگی‌ داشته‌ باشد. مأمور سفارت‌ پرسید که‌ اگر انتخابات‌ آزاد یک‌ گروه‌ از نمایندگان‌ تأیید شده‌‌ خمینی‌ را روی‌ کار آورد چه‌ می‌شود؟ آنها گفتند که‌ این‌طور فکر نمی‌کنند، مگر در بعضی‌ از روستاها. چهار پنجم‌ مردم‌شهرها تحصیل‌کرده‌ هستند و به‌ جای‌ آنکه‌ کورکورانه‌ به‌ دنبال‌ خمینی‌ بروند، خود انتخاب‌ خودشان‌ را می‌کنند.»
در بخش‌ دیگری‌ از سند لانه‌ی‌ جاسوسی‌ درباره‌ مشی‌ اعتقادی‌ وی‌ چنین‌می‌خوانیم‌:
در مقاله‌ای‌ که‌ او به‌ خاطر آن‌ ]در زمان‌ شاه‌[ دستگیر شده‌ است‌، حتی‌ یک‌ بار هم‌کلمه‌‌ اسلام‌ را به‌ هیچ‌گونه‌ ]و[ شکلی‌ به‌ کار نبرده‌ است‌، ولی‌ او همواره‌ به‌ نهضت‌ مردم‌ ایران » و انقلاب‌ بزرگ‌ ملی» اشاره‌ می‌کند.» دست آخر آنکه‌ در سند دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ پس‌ از انقلاب‌ است‌، این‌ نویسنده‌ فردی‌ با استعداد و نوید بخش‌ترین‌ رهبر غیرمذهبی‌ محسوب‌ می‌شود که‌ در انتقاد ازنهضت‌های‌ سخت‌‌گیر اسلامی‌ صریح‌ بوده‌ است‌.

*رجوی‌، مسعود (سرکرده‌‌ منافقین‌)

هرچند گروه‌های‌ چپ‌ و التقاطی‌ و سران‌ آنها به‌ علت‌ ادعاهای‌ ضدامپریالیستی‌ و وابستگی‌ برخی‌ از آنها به‌ ابرقدرت‌ شرق، مورد توجه‌ و حمایت‌ جاسوسخانه‌‌ آمریکا در تهران‌ نبودند، اما این‌ دلیل‌ نمی‌شود که‌ جاسوسان‌ آمریکایی‌، از کسب‌ اطلاع‌ درباره‌ ‌این‌ افراد صرف‌ نظر کنند یا به‌ آنها به ‌عنوان‌ یک‌ نیروی‌ بالقوه‌‌ تخریبی‌ که‌ می‌تواند نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرای‌ درون‌ انقلاب‌ را با مشکل‌ مواجه‌ سازد، اهمیت‌ ندهند. چنانچه‌ اسناد سفارت‌ نشان‌ می‌دهد، آمریکا تصور می‌کرد که‌ رجوی‌ و گروهش‌ بتوانند ضدنظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌، مبارزه‌ای‌ را سازمان‌ دهند:
زودترین‌ موقعی‌ که‌ این‌ نوع‌ مقابله‌‌ چپی‌ها می‌تواند سازمان‌ داده‌ شود، پاییز[سال‌ 58] خواهد بود.»


* سنجابی‌، کریم‌ (از رهبران‌ جبهه‌ی‌ ملی‌ و وزیر خارجه‌ی‌ دولت‌ موقت‌تا فروردین‌ 1358)

 


کریم‌ سنجابی‌ نیز فردی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ فرد میانه‌رو و لیبرال‌ از سال‌های‌ قبل‌ از انقلاب‌، مورد توجه‌ مأموران‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. او در دیداری‌ با مأموران ‌سفارت‌ آمریکا می‌گوید:
امیدوار است‌ که‌ [آیت‌الله‌] خمینی‌ متقاعد شود که‌ کوتاه‌ بیاید. چون‌ جمهوری ‌که‌ او می‌گوید، سرانجام‌ ختم‌ به‌ خونریزی‌ خواهد شد. سنجابی‌ می‌گوید: همین‌قانون‌ اساسی‌ که‌ هست‌ برای‌ ایران‌ کافی‌ است‌، سلطنت‌ در چارچوب‌ قانون‌اساسی‌.» سنجابی‌ معتقد است‌ که‌ ]امام‌[ خمینی‌ در حمله‌ به‌ سلطنت‌ خیلی‌ تند می‌رود. سنجابی‌ گفت‌ که‌ در انتخاب‌ هر روشی‌، موافقت‌ خمینی‌ شرط‌ است‌. »

این‌ سند نشان‌ می‌دهد که‌ تمایل‌ سنجابی‌ به‌ غرب‌، میانه‌روی‌ او، احترام‌ به‌ قانون‌اساسی‌ مشروطه‌‌ سلطنتی‌، احترام‌ به‌ آمریکا و اعتقاد نداشتن‌ به‌ روش‌های‌ انقلابی‌ امام‌، ملاک‌هایی‌ است‌ که‌ مأموران‌ سفارت‌ را به‌ دیدار با سنجابی‌ ترغیب‌ کرده‌ است‌. این‌ مواضع‌ سنجابی‌ در حالی‌ اتخاذ می‌شود که‌ وی‌ در 14 آبان‌ 57، هنگامی‌ که ‌با سیل‌ طوفنده‌ انقلاب‌ مواجه‌ می‌شود، مجبور به‌ پذیرفتن‌ رهبری‌ امام‌ می‌شود تا بتواند حیات‌ ی‌ خود و جبهه‌ی‌ ملی‌ را ادامه‌ دهد.
وی‌ همچنین‌ به‌ انتشار اعلامیه‌ مشترکی‌ با امام‌ بر ضد سلطنت‌ اقدام‌ می‌کند، تا نقش‌ خود را در انقلاب‌ هرچه‌ بیشترتثبیت‌ کند. سنجابی‌ در حالی‌ این‌ اعلامیه‌ را منتشر می‌کند که‌ فقط‌ روز قبل‌ گفته‌ بود: هیچ‌گونه‌ مخالفتی‌ با رژیم‌ سلطنتی‌ که‌ مطابق‌ با قانون‌ اساسی‌ باشد ندارد.»
و همین‌ نشان‌ می‌دهد که‌ وی‌ فقط‌ به‌ علت‌ موج‌ قیام‌ مردمی‌ و بالا رفتن‌ سقف‌ مطالبات‌ آزادیخواهانه‌ که‌ حیات‌ رژیم‌ سلطنتی‌ را تحمل‌ نمی‌کردند، تغییر موضع‌ داده‌ است‌. در تأیید نکته‌‌ بالا در بخشی‌ از اسناد سفارت‌ چنین‌ آمده‌است‌ که‌ سنجابی‌ ـ رهبرجبهه‌ی‌ ملی‌ ـ فردی‌ است‌ که‌ اگر می‌خواست‌ و می‌توانست‌ با شاه‌ به‌ توافق‌ برسد و تمام‌مخالفین‌ (در صورت‌ وم‌ [آیت‌الله‌] خمینی‌) را اشخاصی‌ قلمداد کند که‌ به‌ جای‌ توجه‌ به ‌رفاه‌ عموم‌، خواستار آشوب‌ و اغتشاش‌ هستند.»
و این‌ نشان‌دهنده‌ی‌ شدت‌ توجه‌ آمریکاییان‌ به‌ افراد لیبرال‌ و میانه‌رو همچون‌ سنجابی‌ است‌. سنجابی‌ همچنین‌ در اولین‌ تماس‌ رسمی‌ خود با سفارت‌ آمریکا، در 24 دی‌ 1357می‌گوید:
[آیت‌الله‌]خمینی‌ ممکن‌ است‌ به‌ موقع‌ یک‌ رژیم‌ سلطنتی‌ مطابق‌ قانون‌ اساسی‌را قبول‌ نماید، ولی‌ بایستی‌ موافقت‌ او را جلب‌ نمود!!»
این‌ اظهار نظر عجیب‌ و غیرمنطقی‌ کمتر از یک‌ ماه‌ به‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بیان‌ می‌شود و امام‌ بارها بر وم‌ سرنگونی‌ رژیم‌ سلطنتی‌، اصرار ورزیده‌ بود. با کناره‌گیری‌ زود هنگام‌ سنجابی‌ از قدرت‌ و ترک‌ ایران‌، توجه‌ سفارت‌ به‌ او نیز کاهش‌یافت‌ و فقط‌ به‌ خروج‌ او از ایران‌ به‌ این‌ شکل‌ اشاره‌ شد:
از زمان‌ انقلاب‌، شخصیت‌هایی‌ مثل‌ سنجابی‌ به‌ وسیله‌ی‌ [امام] خمینی‌ و متحدانش‌ تحت‌الشعاع‌ قرار گرفته‌اند. و سنجابی‌ با تنفر، شغلش‌ را رها کرد وکشور را ترک‌ کرد.»

* صباغیان‌، هاشم‌ (وزیر کشور دولت‌ موقت‌)

 

 

هاشم‌ صباغیان‌ ـ وزیر کشور دولت‌ موقت‌ ـ نیز یکی‌ دیگر از افراد میانه‌رو مشاور ومورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. در مورد وی‌ نیز اسناد گوناگونی‌ وجود دارد که‌ به‌ اختصار به‌ برخی‌ از آنها اشاره‌ می‌شود. در یکی‌ از اسناد سفارت‌ که‌ در اصل‌ به‌ امیرانتظام‌ مربوط‌ می‌شود، کاردار وقت‌ لانه جاسوسی‌ آمریکا به‌ صحبت‌هایش‌ با صباغیان‌ اشاره‌ کرده‌است‌ و آنها را سودمند وجالب‌ توصیف‌ می‌کند. ولی‌ امیرانتظام‌ هشدار می‌دهد که‌ انقلابیون‌ ممکن‌ است آنچه‌ را در این‌ ملاقات‌ها می‌گذرد، بیش‌ از حد خود جلوه‌ دهند [!] و مردم‌ را از آن‌ مطلع‌ کنند، مثل‌ مسأله‌ی‌ صباغیان‌ » که‌ همین‌ امر نشان‌ می‌دهد مسائلی‌ که‌ در این‌ ملاقات‌ها مطرح‌می‌شد، چندان‌ در زمینه‌ی‌ منافع‌ ملی‌ و حفظ‌ دستاوردهای‌ انقلاب‌ نبوده‌ که‌ افشای‌ آن‌ خشم‌ مردم‌ را بر می‌انگیخته‌ است‌.
علاوه‌ بر این‌، در مهرماه‌ 1358 ه.ش‌، کاردار آمریکا ـ در دیدار با صباغیان‌ ـ به‌ وی‌ درمورد اعدام‌ سران‌ رژیم‌ شاه‌ اعتراض‌ می‌کند. این‌ مذاکرات‌، اعتراض‌ نیروهای‌ اصولگرا را به‌ وی‌ و نیز به‌ سفارت‌ آمریکا در پی‌ دارد که‌ این‌ موضوع‌ در اسناد سفارت‌ آمریکا دراین‌ زمان‌ منعکس‌ شده‌ است‌. این‌ اقدام‌ لینگن‌ ـ کاردار سفارت‌ آمریکا ـ به‌ حدی‌ زننده‌ و نا مطلوب‌ بود که‌ حتی‌میانه‌روهایی‌ چون‌ ابراهیم‌ یزدی‌، که‌ در آن‌ زمان‌ پست‌ وزارت‌ خارجه‌ را بر عهده‌ داشت‌، در ملاقات‌ با کاردار آمریکا به‌ وی‌ اعتراض‌ می‌کند:
یزدی‌ به‌ گفت‌وگوی‌ لینگن‌ با وزیر کشور ایران‌ ـ صباغیان‌ ـ به‌ عنوان‌ مداخله‌ بی‌جا در امور داخلی‌ ایران‌ اشاره‌ کرد و سؤال‌ کرد چرا ایالات‌ متحده‌ دست‌ به‌چنین‌ کارهایی‌ می‌زند؟ کاردار پاسخ‌ داد که‌ ما مایل‌ بودیم‌ نگرانی‌های‌ خودمان‌ را ابراز نماییم‌. ما امیدوار بودیم‌ که‌ بتوانیم‌ چیزی‌ را که‌ حس‌ می‌کردیم‌، به‌ طورخصوصی‌ بگوییم‌ »
لینگن‌ در ادامه‌ با زیرکی‌ خاص‌ یک‌ جاسوس‌ آمریکایی‌ می‌گوید: ما از همین‌ طریق‌، از نزدیک‌ شدن‌ به‌ ایرانی‌هایی‌ که‌ نگرانی‌هایی‌ راجع‌ به‌ ایالات‌متحده‌ دارند، استقبال‌ می‌کنیم‌. بحث‌های‌ آزاد و خصوصی‌، جزئی‌ از دوستی‌واقعی‌ می‌باشند.»

*صدر حاج‌سیدجوادی‌، احمد (وزیر دادگستری‌ دولت‌ موقت‌)

 

 

حاج‌سیدجوادی‌ که‌ از اعضای‌ نهضت‌ آزادی‌ بود و فردی‌ میانه‌رو به‌ شمار می‌رود، یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ مورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. آنچه‌ که‌ در پی‌ می‌آید، نظرات‌ صدر حاج‌سیدجوادی‌ در ملاقات‌ با کاردار سفارت‌ آمریکا در 9 مرداد1358 ه.ش‌ است‌:
روابط‌ ایران‌ و آمریکا در گذشته‌ خوب‌ بوده‌ است‌ و دلیلی‌ وجود ندارد که‌ دو کشور قادر نباشند به‌ داشتن‌ رابطه‌ی‌ نزدیک‌ و سودمند دو جانبه‌ ادامه‌ دهند.انقلاب‌ با خودش‌ مشکلاتی‌ همراه‌ دارد، من‌جمله‌ مشکلاتی‌ که‌ به‌ وسیله‌ ‌دادگاه‌های‌ انقلاب‌ به‌ وجود آمده‌ است‌. ت‌ دولت‌ موقت‌ این‌ است‌ که‌قدرت‌ دادگاه‌های‌ انقلاب‌ را هرچه‌ سریع‌تر، تا آنجایی‌ که‌ شرایط‌ اجازه‌ می‌دهد، تقلیل‌ دهد.»
بنابراین‌ مشاهده‌ می‌شود در شرایطی‌ که‌ عموم‌ مردم‌ ایران‌ خواستار کاهش‌ هرچه‌ بیشتر نقش‌ آمریکا در ایران‌ و مبارزه‌ با استکبار بودند، وزیر دادگستری دولت‌ موقت‌، حامی‌این‌ رابطه‌ است‌. وی‌ همچنین‌ نسبت‌ به‌ عملکرد دادگاه‌های‌ انقلاب‌ نظری‌ منفی‌ دارد وحال‌ آنکه‌ این‌ دادگاه‌ها، در مقابله‌ با ضد انقلاب‌ و کوتاه‌ کردن‌ دست‌ آنها از شریان‌های‌اساسی‌ مملکت‌، نقش‌ مؤثری‌ ایفا کردند.

*قطب‌زاده‌، صادق (اولین‌ رئیس‌ صداوسیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران ‌و وزیر خارجه‌ی‌ دولت‌ موقت‌)

صادق قطب‌زاده‌ که‌ در ابتدای‌ انقلاب‌ با آن‌ همراهی‌ می‌کرد و پست‌های‌ گوناگونی‌ را نیز به‌ خود اختصاص‌ داد، پس‌ از آنکه‌ توانست‌ با جاه‌طلبی‌های‌ فراوان‌ به‌ آنچه‌ که ‌می‌خواست‌ دست‌ یابد، به‌ تلاشی‌ برای‌ براندازی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ اقدام‌ کرد که‌ حاصل‌ آن‌ اعدام‌ وی‌ بود.
در یکی‌ از اسناد سفارت‌ آمریکا، آمریکایی‌ بودن‌ قطب‌زاده‌ یک‌ تاکتیک‌ لازم‌ برای ‌مهار کردن‌ قدرت‌ در ایران‌ انقلابی‌ دانسته‌ شده‌ است‌. در یکی‌ دیگر از اسناد سفارت‌ آمریکا در مورد عملکرد صادق قطب‌زاده‌ در صدا وسیما می‌خوانیم‌:
سازمان‌ رادیو و تلویزیون‌ ملی‌ ایران‌، همچنان‌ در وضع‌ هرج‌ و مرج‌ و]وضعیت‌[ نیمه‌ حرفه‌ای‌ به‌سر می‌برد. بزرگ‌ترین‌ دستاورد این‌ سازمان‌ ـ پس‌ ازدو ماه‌ حرارت‌ انقلابی‌ ـ این‌ است‌ که‌ صادق قطب‌زاده‌، مدیر کنونی‌ آن‌ را به‌ صورت‌ یکی‌ از منفورترین‌ چهره‌های‌ ایران‌ درآورده‌ است‌. »
همین‌ سند، نشانگر ضعف‌ صادق قطب‌زاده‌ در مدیریت‌ سازمان‌ صدا و سیما و ایجادجهت‌گیری‌ انقلابی‌ در آن‌ و جلب‌ رضایت‌ کارکنان‌ سازمان‌ با وجود ادعاهای‌ فراوان‌ وی ‌است‌. در دیگر اسناد سفارت‌ آمریکا هم‌ به‌ نیتی‌ از نحوه‌ اداره‌‌ صدا و سیما ازسوی‌ مردم‌ و نیروهای‌ انقلابی‌ بارها اشاره‌ شده‌ است‌. یکی‌ از اسناد جالب‌ سفارت‌ آمریکا درباره‌ی‌ قطب‌زاده‌ به‌ دیدار او با یکی‌ ازکارمندان‌ وزارت‌ خارجه‌ی‌ آمریکا در نوامبر 1977 در این‌ کشور بر می‌گردد. وی‌ در این‌ملاقات‌ با تأکید فراوان‌ بر ادعای‌ طرفداری‌ کارتر از حقوق بشر، اظهار امیدواری‌ می‌کند که‌ کارتر اشتباهات‌ حکومت‌های‌ سابق‌ را تکرار نکند.» وی‌ اعلام‌ می‌کند که‌ او وسازمانش‌ از تحسین‌ کنندگان‌ آمریکا و ایده‌آل‌هایی‌ که‌ آمریکا از آن‌ دفاع‌ می‌کند، هستند.» مأمور آمریکایی‌ در پایان‌ این‌ ملاقات‌ها، چنین‌ اظهار می‌کند که‌ قطب‌زاده‌ از لحاظ‌ایدئولوژیک‌، ضدآمریکایی‌ به‌ نظر نمی‌رسید.» همچنین‌ در سند دیگری‌ قطب‌زاده‌ با وجود ضدیت‌ با شاه‌، دوست‌ آمریکا دانسته‌ شده‌ است‌. جالب‌ آنکه‌ در سند دیگری‌ پروفسور ریچارد کاتم‌ ـ از استادان‌ آمریکایی‌ ـ با قطب‌زاده‌ ملاقات‌ کرده‌ وی‌ را مانند قذافی‌ کمی‌ خل‌ دانسته‌ است‌! این‌ نظریه‌ وقتی‌ باورپذیر می‌شود که‌ آن‌ را در کنار تلاش‌های‌ قطب ‌زاده‌ برای‌ تحویل‌ گرفتن‌ گروگان‌ها ازدانشجویان‌ در اسفند 1358 و همچنین‌ دیدار مخفیانه‌ با هامیلتون‌ جردن‌ ـ رئیس‌ ستادکاخ‌ سفید ـ در زمان‌ ریاست‌جمهوری‌ کارتر قرار دهیم‌.
جردن‌ خود در کتاب بحران‌ » به ‌این‌ مسأله‌ و دو دیدار خود با قطب‌زاده‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. لقب ‌» بد ذات‌ یکی‌ دیگر از القابی‌ است‌ که‌ ـ در یکی‌ از اسناد سفارت‌ آمریکا ـ به‌قطب‌زاده‌ داده‌ شده‌، البته‌ این‌ لقب‌ را نه‌ مأموران‌ آمریکایی‌، بلکه‌ برخی‌ ایرانیان‌ عادی‌ که ‌طرف‌ صحبت‌ مأموران‌ سفارت‌ قرار گرفته‌اند، به‌ وی‌ و یزدی‌ و بنی‌صدر داده‌اند؛ زیرا این‌ افراد 10 تا 15 سال‌ گذشته‌ را خارج‌ از ایران‌ گذرانده‌اند و با واقعیت‌های‌ جاری ‌کشور در تماس‌ نیستند. این‌ افراد انقلابیون‌ فعالی‌ نیز نیستند.

*متین‌ دفتری‌، هدایت‌الله

 

 

وی‌ که‌ رهبر جبهه‌ی‌ دموکراتیک‌ ملی‌ از گروه‌های‌ لیبرال‌ و راست‌گرای‌ طرفدار غرب‌بود، در اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ بارها به‌ او اشاره‌ شده‌ و ادعا شده‌ که‌ حزب‌ وی‌ می‌تواند حزب‌ ی‌ نیرومندی‌ در دولت‌ ایران‌ باشد. در یکی‌ از اسناد، گروه‌ متین‌ دفتری‌ و چند گروه‌ دیگر، گروه‌های‌ ی‌ میانه‌رویی ‌دانسته‌ شده‌اند که‌ توسط‌ اشخاص‌ و گروه‌هایی‌ که‌ در مورد اسلام‌، کوتاه ‌بین‌ و متعصب‌هستند ]![ تحت‌ فشار قرار گرفته‌اند.» جالب‌ است‌ که‌ نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا که‌ عامل‌ حفظ‌ و تداوم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بودند و هستند، در این‌ اسناد به‌ عنوان‌ افرادی‌کوتاه‌بین‌ و متعصب‌ معرفی‌ شده‌اند که‌ البته‌ دلیل‌ آن‌ مشخص‌ است‌. در سندی‌ که‌ به‌ ارزیابی‌ تهدیدات‌ موجود علیه‌ نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا اختصاص‌ یافته‌ نیز آمده‌ است‌:
سازمان‌ متین‌ دفتری‌ از جهت‌ دیدگاه‌های‌ لیبرال‌ دموکراتیک‌، تهدید بالقوه‌ای‌ می‌تواند باشد و محتملاً دنباله ‌روهایی‌ قوی‌ در بین‌ انقلابیون‌ غیرمذهبی‌ و بخصوص‌ غیری‌ با بینش‌ تجدد طلبی‌ دارد، متأسفانه‌ جبهه‌ از نظر قدرت‌ نظامی‌ کمبود جدی‌ دارد و حتی‌ در سازماندهی‌ وسیع‌ ملی‌ نیز از احزاب‌ مارکسیست‌ ضعیف‌تر بوده‌ است‌.»

در جای‌ دیگر، اشاره‌ی‌ صریحی‌ به‌ تفکرات‌ متین‌ دفتری‌ وجود دارد که‌ خواندنی‌ وعبرت‌آموز است‌. این‌ سند مربوط‌ به‌ 15 اسفند 1357، کمتر از یک‌ ماه‌ پس‌ از پیروزی‌انقلاب‌ است‌ که‌ در آن‌ متین‌ دفتری‌ به‌ طور ضمنی‌ با ایده‌ی‌ تشکیل‌ جمهوری‌ اسلامی‌مخالفت‌ کرده‌ است‌:
متین‌ دفتری‌ ـ نوه‌ی‌ مصدق ـ خواهان‌ مراجعه‌ به‌ آرای‌ عمومی‌ برای‌ پایان‌ دادن ‌به‌ نظام‌ سلطنتی‌ شد، ولی‌ گفت‌، تصمیم‌ راجع‌ به‌ نوع‌ رژیم‌ بایستی‌ تا زمانی‌ که ‌مردم‌ به‌ اندازه‌ی‌ کافی‌ موضوع‌ را مورد بحث‌ قرار داده‌اند به‌ تعویق‌ افتد. متین‌دفتری‌، جبهه‌ی‌ ملی‌ را به‌ خاطر انحراف‌ از آرمان‌های‌ دموکراتیک‌ و وابستگی‌ آن‌ به‌ عقاید مرتبط‌ با حکومت‌ ون‌، به‌ جای‌ عقاید دموکراتیک‌، مورد حمله‌قرار داد.»
حرکت‌های‌ ضدانقلابی‌ متین‌ دفتری‌ در دیگر اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌ نیز منعکس‌شده‌ است‌، از جمله‌ مخالفت‌ وی‌ با قانون‌ اساسی‌ جمهوری اسلامی‌. متین‌ دفتری‌ در ادامه‌ی‌ کارهای‌ ضدانقلابی‌ خود تا آنجا پیش‌ می‌رود که‌ گردانندگان ‌رومه‌ی‌ نامه‌ی‌ روز» که‌ توسط‌ بختیار ـ آخرین‌ نخست‌وزیر رژیم‌ شاه‌ ـ در خارج‌ ازکشور منتشر می‌شد، صراحتاً، مدعی‌ حمایت‌ از طرف‌ چند گروه‌ غیر ‌ در ایران‌ من‌جمله‌ جبهه‌‌ دموکراتیک‌ ملی‌ به‌ رهبری‌ متین‌ دفتری‌ می‌شوند.» این‌ مسأله‌ در یکی‌ از اسناد جاسوسخانه‌ آمریکا به‌ تاریخ‌ 26 مرداد 1358 ذکر شده‌ است‌. سند زیر نیز نشان‌دهنده‌‌ برخی‌ مواضع‌ مترقیانه‌ و معقول‌! متین‌ دفتری‌ است‌:
متین‌ دفتری‌، به‌طوری‌که‌ گزارش‌ شده‌، به‌ ایرانیان‌ در لندن‌ گفت‌ که‌ مطمئن‌ است ‌ملاهای‌ تندرو، سرانجام‌ از موضع‌ خود عقب‌ خواهند نشست‌ و بر سر مواضع‌ با رهبران‌ غیر ‌ مصالحه‌ خواهند نمود.» به‌ دنبال‌ این‌ موضعگیری‌های‌ خصمانه‌‌ ضدانقلاب‌، متین‌ دفتری‌ در وضعیت‌ بدی‌قرار گرفت‌؛ اما جالب‌ آنکه‌ حتی‌ دوستان‌ وی‌ مانند عبدالکریم‌ لاهیجی‌ در تماس‌ با مأموران‌ سفارت‌، خود وی‌ را مقصر می‌دانند: در مورد مشکلات‌ فعلی‌، او مقصر است‌ ]متین‌ دفتری‌[ اعتبارش‌ را در نزد رهبران‌ میانه‌روی‌ دولت‌ موقت‌ ایران‌، مانند بازرگان‌، به‌ خاطر ارتباط‌ نزدیکش‌ باگروه‌های‌ چپ‌، از دست‌ داده‌ است‌. متین‌ دفتری‌ رهبران‌ گروه‌های‌ چپ‌ را به ‌جبهه‌ی‌ دموکراتیک‌ ملی‌ خود راه‌ داده‌ و اجازه‌ داده‌ تا آنها به‌وسیله‌ی‌ توصیه‌های‌خود او را به‌ مواضع‌ افراطی‌ سوق دهند. در طی‌ چهار ماه‌ گذشته‌، او از سازمان‌ خود در جهت‌ حمایت‌ از فداییان‌ استفاده‌ کرده‌ و همچنین‌ سعی‌ کرده‌ از شرکت‌ آنها در جنبش‌های‌ خود مختاری‌طلبانه‌ ]و در واقع‌ تجزیه‌طلبانه‌[ کردستان‌،خوزستان‌، و ترکمن‌ صحرا حمایت‌ کند. این‌ مسأله‌، حامیان‌ قبلی‌ او مانند بازرگان‌ را منزوی‌ کرده‌ بود. پس‌ از تظاهرات‌ آزادی‌ مطبوعات‌ که‌ در تاریخ‌ 11اوت‌ انجام‌ شد، زمانی‌ که‌ دولت‌ انقلابی‌ علیه‌ او اقدام‌ کرد، او هیچ‌ حامی‌نداشت‌.»

*مقدم‌ مراغه‌ای‌، رحمت‌الله‌ (اسم‌ رمز: اس‌. دی‌ پروب‌ / 1 پ‌ 1، استاندار آذربایجان‌ شرقی‌ در دولت‌ موقت‌ و رئیس‌ حزب‌ منحله‌ی‌ خلق‌مسلمان‌)

شاید مقدم‌ مراغه‌ای‌ را بتوان‌ اولین‌ فردی‌ دانست‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ اسناد لانه‌ ‌جاسوسی‌ که‌ در مورد وی‌ بود، مجبور به‌ کناره‌ گیری‌ و فرار شد. در افشاگری‌ شماره‌ی‌20 دانشجویان‌ در تاریخ‌ 17/9/1358 در مورد وی‌ آمده‌ است‌:
آقای‌ مراغه‌ای‌ آنچنان‌ دلسوزانه‌ به‌ جاسوسان‌ آمریکا توصیه‌ می‌کند تا برای‌ آنکه ‌بتوانند در ایران‌ فعالیت‌ کنند، با امام‌ خمینی‌ ملاقات‌ کنند که‌ هر فرد منصفی‌ به‌خوبی‌ در می‌یابد که‌ ایشان‌ به‌ جای‌ اینکه‌ در راه‌ منافع‌ ملت‌ خود گام‌ بردارد، درجهت‌ منافع‌ دولت‌ آمریکا خدمت‌ می‌نماید.»
در سندی‌ که‌ در دنباله‌ی‌ این‌ افشاگری‌ وجود دارد آمده‌ است‌: مقدم‌ خیلی‌ تأکید کرد که‌ کاردار با خمینی‌ تماس‌ بگیرد که‌ او ایرانی‌ها را متقاعد کند که‌ دولت‌ آمریکا، انقلاب‌ ایران‌ را پذیرفته‌ است‌. خمینی‌ اکنون‌ پیر است‌ وکاملاً غیر قابل‌ انعطاف‌. اگر خمینی‌ ناگهان‌ قبل‌ از ملاقات‌ ]مقامات‌[ آمریکایی ‌با او فوت‌ کند، حتی‌ میانه‌روها که‌ با خمینی‌ کاملاً موافق‌ نیستند، آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت‌ که‌ عدم‌ ملاقات‌ ]مقامات‌[ آمریکایی‌ با ایشان‌، عدم‌ پذیرش‌ انقلاب‌ بوده‌ است‌. »
همچنین‌، در یکی‌ دیگر از اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌ به‌ سخنرانی‌ مقدم‌ مراغه‌ای‌ با موضوع ضد ولایت‌ فقیه‌ در یکی‌ از جلسات‌ عمومی‌ حزب‌ خلق‌ مسلمان‌ اشاره‌ شده‌ است‌. وی‌ باحمله‌ مستقیم‌ به‌ امام‌ در این‌ جلسه‌ می‌گوید: رهبر مذهبی‌ هم ‌اکنون‌ تشخیص‌ نداده‌ که‌ قادر نیست‌ ولایت‌ فقیه‌ را در شکل‌کنونیش‌ به‌ ایرانیان‌ قالب‌ کند. مجلس‌ خبرگان‌ قرار است‌ جلسه‌ای‌ ]برای‌[ شور درمورد آن‌ بگذارد. امیدوارم‌ یک‌ چیزهایی‌ در آن‌ اصلاح‌ شود.» در جای‌ دیگری‌ از همین‌ سند، مأمور سفارت‌ که‌ در جلسه‌ی‌ سخنرانی‌ حزب‌ مذکورشرکت‌ داشت‌ می‌گوید: سخنران‌، حسابی‌ بازی‌ و مجلس‌ خبرگان‌ را کوباند که‌ این‌ مجلس‌می‌خواهد قانون‌ ولایت‌ فقیه‌ را تصویب‌ کند، که‌ دیکتاتوری‌ عبا و عمامه‌است‌. »
مقدم‌ مراغه‌ای‌ همچنین‌ از سال‌های‌ بسیار دور ـ یعنی‌ از سال‌ 1342 ـ با سفارت‌آمریکا در ارتباط‌ بوده‌ است‌ و حجم‌ مکالمه‌های‌ او با مأموران‌ سفارت‌، از آن‌ زمان‌ تا پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ بسیار بالا و قابل‌ توجه‌ است‌. در یکی‌ از همین‌ اسناد، مقدم‌ این‌گونه‌ توصیف‌ شده‌ است‌:
فردی‌ متعادل‌، طرفدار آمریکا و روشنفکر که‌ صمیمی‌ است‌. مقدم‌ در اواسط‌ سال‌ 1978 (1356) به‌ خاطر مواضع‌ میانه‌روانه‌اش‌ در ملاقات‌هایش‌ با سایر رهبران‌ گروه‌های‌ مخالف‌، که‌ در حال‌ تلاش‌ برای‌ تنظیم‌ یک‌ برنامه‌ ‌ مخالف‌ متشکل‌ بودند، مشکلاتی‌ داشت‌. مقدم‌ همواره‌ با مقامات‌ رسمی‌ آمریکایی ‌روابط‌ دوستانه‌ داشته‌ است‌ و مایل‌ به‌ ادامه‌ مباحثات‌ اصولی‌ است‌. »
در یکی‌ از اسناد سفارت‌ که‌ به‌ 22 مهر 1357 ـ یعنی‌ روزهای‌ اوجگیری‌ انقلاب‌ ـ برمی‌گردد، جاسوس‌ سفارت‌ که‌ از مواضع‌ میانه‌رو و لیبرال‌ مقدم‌ اطلاع‌ دارد، زیرکانه‌ می‌کوشد تا وی‌ را به‌ ایجاد یک‌ حزب‌ ی‌ منسجم‌ برای‌ رقابت‌ در انتخابات‌ آزادی‌! که‌ شاه‌ وعده‌ برگزاری‌ آن‌ را در تابستان‌ سال‌ 1358 داده‌ بود، ترغیب‌ کند. مقدم‌ نیز دراین‌ دیدار، فعالیت‌ خود را در چارچوب‌ قانون‌ اساسی‌ مشروطه‌ سلطنتی‌ دانست‌ وگفت‌: وجود شاه‌ لازم‌ است‌، هم‌ برای‌ کنترل‌ ارتش‌ و هم‌ آشوب‌هایی‌ که‌ منجر به‌ سقوط‌ ناگهانی‌ قدرت‌ می‌شود.» مقدم‌ مراغه‌ای‌ در انقلاب‌ برای‌ نقش‌ فعالانه‌تر خود، به‌ سیدکاظم‌ شریعتمداری‌ که ‌بعدها در برابر انقلاب‌ قرار گرفت‌، ملحق‌ شد و تلاش‌ کرد تا وی‌ را در رویارویی‌ با امام‌ یاری‌ دهد. سندی‌ که‌ در پی‌ می‌آید، شاهد مدعای‌ ماست‌:
مقدم‌ گفت‌ که‌ خیلی‌ها ازشریعتمداری‌ به‌ خاطر عدم‌ رهبری‌ انتقاد می‌کنند، در صورتی‌ که‌ این‌ انتقاد نابجاست‌ وخمینی‌ قدرتمندتر از آن‌ است‌ که‌ شریعتمداری‌ فعلاً بتواند با او مقابله‌ کند، ولی‌ البته‌ وقتش‌ خواهد رسید، او افزود که‌ آذربایجان‌ مترصد اشاره‌ی‌ اوست‌. »
خوشبختانه‌ تسخیر لانه‌ جاسوسی‌ و افشای‌ اسناد موجود در آن‌، ماهیت‌ واقعی‌ افرادی‌ مانند مقدم‌ مراغه‌ای‌ را افشا کرد و به‌ آنان‌ اجازه‌ نداد که‌ بیش‌ از این‌ در برابرانقلاب‌ سنگ‌اندازی‌ کنند.

*میناچی‌، ناصر (وزیر ارشاد ملی‌ در دولت‌ موقت‌ و از نزدیکان‌سیدکاظم‌ شریعتمداری‌)

 

 

ناصر میناچی‌ نیز برخی‌ از اسناد سفارت‌ سابق‌ آمریکا را به‌ خود اختصاص‌ داد و حجم‌ فراوان‌ تماس‌های‌ او و آمریکایی‌ها‌ نشان‌ می‌دهد که‌ وی‌ نیز یک‌ منبع‌ اطلاعاتی‌ مناسب‌ برای‌ آمریکایی‌ها محسوب‌ می‌شده‌ است‌. میناچی‌ نیز مانند دیگر اعضای‌ لیبرال‌ دولت‌ موقت‌، از همکاری‌ و گسترش‌ روابط‌ با آمریکا و نیز ملاقات‌ کاردار سفارت‌ آمریکا با امام‌ دفاع‌ می‌کرد:
میناچی‌ با حالت‌ خیلی‌ دوستانه‌ و گرم‌ جواب‌ داد که‌ کابینه‌ی‌ بازرگان‌ (دولت‌آیت‌الله‌) مایل‌ به‌ ادامه‌ همکاری‌ و روابط‌ با آمریکا می‌باشند. او از کاردار اجازه‌خواست‌ که‌ ترتیب‌ یک‌ ملاقات‌ با بازرگان‌ و در آینده‌ با خمینی‌ را بدهد.»
وی‌ در همین‌ سند، با انتقاد از عملکرد دادگاه‌های‌ انقلاب‌ که‌ به‌ مفاسد مسؤولان ‌رژیم‌ شاه‌ رسیدگی‌ می‌کرده‌اند، به‌ آمریکایی‌ها وعده‌ می‌دهد که‌ دادگاه‌های‌ انقلاب‌ بسته‌ خواهند شد. در جای‌ دیگر، میناچی‌ از تمایل‌ خود و دولت‌ موقت‌ برای‌ کنار زدن‌ امام‌ از عرصه ‌ت‌ خارجی‌ سخن‌ می‌گوید:
میناچی‌ گفت‌: نخست‌ وزیر اخیراً موافقت‌ ]آیت‌الله‌[ خمینی‌ را جلب‌ کرده‌ تا انتقادات‌ خود را در مورد امور خارجی‌ عموماً و روابط‌ با ایالات‌ متحده‌ خصوصاً کم‌ کند. میناچی‌ امیدش‌ را بر روی‌ کوشش‌های‌ نخست‌وزیر برای ‌بیرون‌ بردن‌ ]امام‌[ خمینی‌ از عرصه‌ بین‌المللی‌ گذاشته‌ است‌. »
جاسوسان‌ سفارت‌ آمریکا، با توجه‌ به‌ نزد


مـوضـوع ولایـت با توجه به نقشی که در تحقق و پیروزی و نیز تداوم انقلاب داشته از سـوی دوستان و دشمنان بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفته و نیاز به تـحـقـیق و پژوهش دارد. اصل ولایت مهمترین استوانه اسلام و سنگ بنای نظام اسلامی است ؛ مـایـه عـزت امـت اسـلامـی و مـحـور وحـدت و گـردآورنده نیروهای پراکنده است . همچنین ظلم سـتـیزی نظام اسلامی از این اصل مهم و مترقی نشاءت می گیرد و دشمنان با آگاهی نسبت بـه ایـن آثـار مـهـم بـه مـنـظور انحراف مسلمین و وارد ساختن ضربات جبران ناپذیر بر پـیـکـر جـامـعـه اسـلامـی حـمـلات نـاجـوانـمـردانـه خـود را مـتـوجـه ایـن اصـل بـی بـدیـل نـمـوده و در هـر زمان ممکن و موقعیت مناسب به سم پاشی و شبهه افکنی اقـدام کـرده اند. آنان همواره سعی و تلاششان بر این بوده که رابطه امام و امت را کمرنگ نموده نقش آفرینی هر کدام نسبت به دیگری را بی تاءثیر بنمایند

.

رابطه ولایت با جامعه رابطه جان با بدن است . به همان اندازه که ولی امر در جامعه با اجـرای ولایـتش به جامعه حیات می بخشد امت را از تاریکی های جهالت می رهاند و به اوج کـمـال و تـرقـی مـی رسـانـد. امـت نـیـز بـا فـراهـم سـاخـتـن زمـیـنـه بـرای اعمال ولایت امام ایفای نقش می کند.

پـیـامـبـر اعـظـم بـا اتـکـاء بـه حـضـور مـردم در صـحـنـه ، حـکـومـت اسـلامـی را تـشـکیل و پرچم پرافتخار اسلام را در جزیرة العرب به اهتزاز درمی آورد و امیرالمؤ منین عـلیـه السـلام بـا بیان : ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود ناصر)) برای چند صباحی زمام امور را به دست می گیرد و وقتی این حضور و نصرت به سستی می گراید و پـیـشوای مؤ منان را به کلام غم انگیز ((لا راءی لمن لا یطاع ))وامی دارد، عَلَم اسلام به دسـت نـا اهـلان مـی افـتـد و قـرن هـا ایـن واقـعـه جانسوز و تلخ تکرار می شود تا این که فـرزنـدی از امیر مؤ منان با پشتوانه مردم موجبات حیات مجدد اسلام ناب را فراهم و آن را از غربت به عزت می رساند

.

آری نقش مردم در اعمال ولایت به حدی است که حتی امام معصومی که در نصب او نص صریح وجـود داشـتـه و هـزاران انـسـان در غـدیـر شـاهـد گـزیـنش وی به امر خدا و به دست مبارک رسـول مـعـظـم اسـلام بـوده انـد و به یقین در طول تاریخ لایق تر از وی برای رهبری و فـرمـانـدهـی وجود نداشته است ، وقتی زمینه اجرای ولایتش از ناحیه مردم فراهم نمی شود خـانه نشین می شود و پس از قرن ها فرزند برومند آن بزرگوار نیز در پرده غیبت قرار می گیرد.

در مـقـاله حـاضـر با بهره برداری از کلمات نورانی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه به موضوع ارتباط ولایت و امت با عنوان ((انتظارات هر کدام از ولایـت و امـت از دیـگـری )) و یـا هـمـان عـنـوان مـعـروف : ((حـقـوق متقابل ولایت و مردم )) پرداخته شده است .

ولایت از ریشه ((ولی )) است که از آن واژه های فراوانی اشتقاق یافته و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است ولکن مفهومی که در همه معانی ملحوظ است ، عبارت است از: ((قرب و کـنـار هـم قـرار گـرفـتـن دو چـیـز یـا بـیـشـتـر، بـه طـوری کـه بـیـن آنـهـا غـیـری حائل نشده باشد.))

مـعـنـای اصـطـلاحـی ولایت که عبارت است از ((به عهده گرفتن کاری از کارهای دیگران و سـرپـرسـتـی امـور))، مـتـناسب با همان معنای لغوی آن است ؛ زیرا کسی که می خواهد امور دیـگـری را سرپرستی کند، حتماً از طریق نزدیک شدن و همراه شدن با اوست . از این رو، از جـمـله مـعـانـی کـه اهل لغت برای ولایت ذکر کرده اند، همان امارت و تدبیر است و هرگاه ولایـت به طور مطلق استعمال شود، انصراف به همین معنا دارد. نظیر کلام مولا امیر مؤ منان علیه السلام که در فضائل آل محمد(ص ) می فرماید

:

. و لهم خص ائص حقّ الولایة .

ویژگیهای ولایت و زمامداری از آن آنهاست .

چـنـانـکـه در تـمـامـی مـواردی کـه بـا واژه هـای مـخـتـلف در نـهـج البـلاغـه استعمال شده است ، مقصود همان معنا و مفهوم سرپرستی و امارت است ، از جمله :

هـنـگـامـی کـه امـام عـلیـه السـلام ، پـس از بـیعت مردم ، با اعتراض طلحه و زبیر بر اثر توقعات نابجای آنان مواجه می شود، می فرماید:

واللّ ه ما کانت لی فی الخلافة رغبةٌ و لا فی الولایة اربة .

به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم ، و به ولایت و زمامداری شما علاقه ای نشان نمی دادم .

و در بیان حقوق متقابل والی و مردم می فرماید:

امّا بعد، فقد جعل اللّ ه سبح انه لی علیکم حقّاً بولایة امرکم .

خداوند برای من بر شما، به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده است .

در ضمن نامه ای که برای معاویه مرقوم فرمود، چنین می نگارد که :

و متی کنتم یا معاویة ساسة الرَّعیَّة ، و ولا ة امر الاْ مَّة ؟

چه زمانی ای معاویه تو تمدار رعیت و زمامداران امت بوده ای ؟

و در نامه ای به یکی از کارگزاران فرمود:

فـانَّ الوالی اذا اخـتـلف هـواه ، مـنـعـه ذلک کـثـیـراً مـن العدل .

زمـامـدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی در پی خویش باشد، غالباً او را از عدالت بازمی دارد.

و دربـاره ائمـه اطـهـار عـلیـهم السلام و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و ردّ صلاحیت غیر آنان فرمود:

انَّ الاْ ئمَّة مـنْ قـریـْشٍ غـرسوا فی هذا الْبطْن منْ هاشم ، لا تصْلح علی سواهمْ و لا تصلح الو لاة من غیرهم 

.

امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از هاشم غرس شده این مقام در خور دیگران نیست ، و رهبران دیگر شایستگی این مقام را ندارند.

پر واضح است که ولایت تکوینی و رهبری ملکوتی آنان نه مورد ادعای بیگانگان بوده و نـه در اخـتـیـار آنـان قـرار داشـتـه کـه حضرت درصدد نفی آن برآید پس ولایت به معنای زمامداری ی است .

در عـهـدنـامـه مالک اشتر نیز این واژه به طور مکرّر به همین معنای زمامداری و سرپرستی به کار رفته است نظیر:

فانَّ فی النّاس عیوباً الو الی احقُّ من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها.

مـردم نـقـاط ضـعـفـهـایـی دارند. شایسته ترین فردی که باید آنها را پوشانده ، برملا نسازد والی آنان است .

بـنـابـرایـن ، ولایـت در تـمـامی مواردی که در آنها واژه ولایت و مشتقات آن به کار رفته ، فـقـط بـا مـفـهـوم سـرپـرسـتی جامعه سنخیت دارد و در هیچ کدام نمی توان آن را به مفهوم دوستی یا نصرت و یا ولایت تکوینی تفسیر نمود.

حقوق متقابل ولایت و مردم

از آنجایی که حکومت از اهم احکام الهی است و به هیچ چیز به مانند ولایت سفارش نشده است زیرا کلید همه چیز است و والی دلیل و راهنمای همه امور است و به واسطه آن همه فرائض ‍ و سـنـن مـحـفـوظ مـی مـانـد، حـقـوقـی هـم کـه بـه آن مـربـوط و تـحـت عـنـوان ((حـقـوق مـتـقـابـل مـردم و ولایـت )) مـطـرح اسـت از اهـمـیـت خاصی برخوردار است . به گونه ای که حضرت می فرماید:

و اعـظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرَّعیَّة و حقُّ الرَّعیَّة علی الوالی فریضةٌ فرضها اللّه سبحانه لکلٍّ علی کلٍّ.

در مـیـان حـقـوق واجـبـه ، حـق حـاکـم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوقی است که خداوند سبحان برای هر دو گروه لازم شمرده است .

الف . حقوق مردم نسبت به والی

1. خودسازی

والی مـی بـایـسـت آن گـونـه خـودسازی و تهذیب نفس داشته باشد که مقام و موقعیت او را تکان ندهد و دگرگون نسازد، مغرور نشود و شخصیتش تغییر پیدا نکند.

فـانَّ حـقاً علی الوالی الاّ یغیّره علی رعیَّته فضلٌ ناله ، و لا طولٌ خصَّ به ، و ان یزیده ما قسم اللّه له من نعمه دنوّاً من عباده و عطفاً علی اخوانه .

بـر زمـامـدار واجـب اسـت کـه اگـر امـوالی بـه دسـت آورد، یا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگـرگـونـی نـشـود، و با آن اموال و نعمت ها بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.

امـوری را کـه امـام عـلیـه السـلام در زمـیـنـه خـودسـازی بـه کارگزاران خود توصیه می فرماید عبارتند از:

1 ـ 1. مقاومت در مقابل وسوسه ها

خطاب به مالک اشتر می فرماید:

. و امره ان یکسر نفسه من الشَّهوات ، و یزعها عند الجمحات ، فانَّ النَّفس امّارةً بالسُّوء الاّ مـا رحـم اللّه . فـامـلک هـواک ، و شـحَّ بـنفسک عمَّا لا یحلُّ لک ، فانَّ الشُّحَّ بالنَّفس الاْ نْصاف منْها فیما احبَّتْ اوْ کرهتْ.</P>

و بـه او (مـالک ) فـرمـان مـی دهـد کـه نـفـس خود را از پیروی آرزوها بازدارد، و به هنگام سـرکـشـی رامـش ‍ کند که ((همانا نفس همواره به بدی وا می دارد، جز آن که خدا رحم کند. هـوای نـفـس خـویـش را در اخـتـیـار گـیـر و از آنـچـه بـرایـت حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش ، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای آن ناخوشایند است ، راه انصاف پیمایی .

2 ـ 1. پرهیز از ریاست طلبی

. و لا تـقولنَّ: انّی مؤ مَّرٌ آمر فاطاع ، فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکةٌ للدّین و تقرُّبٌ من الغیر.

بـه مـردم نـگو: به من فرمان داه اند و من نیز فرمان می دهم ، پس باید اطاعت شوم ، زیرا این روحیه باعث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت می شود.

امام راه مقابله با این روحیه را بخاطر آوردن عظمت خداوند دانسته ، می فرماید:

و اذا احـدث لک مـا انـت فـیـه مـن سـلط انـک ابَّهـةً او مخیلةً فانظر الی عظم ملک اللّه فوقک و قـدرتـه مـنـک عـلی مـا لا تـقـدر عـلیه من نفسک ، فانَّ ذلک یطامن الیک من طماحک و یکفُّ عنک من غربک ، و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک .

هر گاه حاکم بودن موجب غرور و بزرگ بینی تو گردد، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند.

راه دوم بـرای مـقـابـله بـا روحـیـه بـرتـری جـویـی و ریـاسـت طـلبـی ، نـگـرش مـعـقـول بـه مقام و ریاست است . امام بارها به کارگزاران خویش گوشزد می فرماید که ریاست لقمه چربی نیست بلکه امانتی است که بایستی جوابگوی آن باشید.

3 ـ 1. دل نبستن به دنیا

حساسیت امام (ع ) در این مورد تا حدی است که شرکت یکی از کارگزاران خود را در مهمانی مـجـلل نـمـی پـسـنـدد و در نـامـه ای عـتـاب آمـیـز از او مـی خـواهـد کـه بـه حداقل بهره های دنیا قناعت نماید تا دچار آتش جهنم نشود.

فاتق اللّه یابن حنیف ، ولتکفف اقراصک ، لی من النَّار خلاصک .

پسر حنیف از خدا بترس ، و به همان قرص های نان خود قناعت کن ، تا از آتش جهنم رهایی یابی .

و هـنـگـامی که به حضرت اطلاع می دهند شریح قاضی منزلی را به هشتاد دینار خریده ، در نامه ای او را ملامت می کند و از آتش جهنم برحذر می دارد.

4 ـ 1. ارتباط مستمر با خداوند

حـاکـمـی کـه ارتباط دائمی با معبود را حفظ کند، می تواند امانت دار خوبی بوده ، رهبری جـامـعـه را عـهـده دار بـاشـد وگـرنـه کـوتـاهـی در امـانـت اول مـوفـقـیـتـی را در ادای امـانـت دوم بـه دنـبـال نـخواهد داشت . از این رو، خطاب به مالک فـرمـود: ((نـیـکـوتـریـن اوقـات و بـهـتـرین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن .))

2. مردمی بودن

مـنـظـور از مـردمـی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم ، درد آنان را احساس کردن و بـرای درمـانـش چاره جویی نمودن ، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن ، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامه ریزی کردن است .

جلوه های مردمی بودن والی عبارتند از:

1 ـ 2. فروتنی در برابر مردم

زمـامداری می تواند ادعای مردمی بودن کند که خود را از دیگران برتر و بالاتر نبیند و روحـیـه کـبـر و خـودبـرتـر بـیـنی نداشته باشد، امام (ع ) به ناپسند بودن این خصلت برای زمامداران اشاره کرده ، می فرماید:

و انَّ مـن اسـخـف حالات الولاة عند صالح النّاس ان یظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوضع امرهم علی ال کبر.

از پـسـت تـریـن حـالات زمـامـداران در نـزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد.

2 ـ 2. پرهیز از امتیازطلبی

حـاکمی مردمی است که برای خود امتیازی قائل نشده ، خود را مساوی با دیگران بداند. امام خطاب به بعضی کارگزارانش می فرماید: ((ایّاک والاْ سْتئثار بما النَّاس فیه اسْوةً.)) (مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی طالب امتیاز باشی .)

ضرورت مراعات تساوی تا جایی است که امام خطاب به فرماندهانش می فرماید:

و ان لکم عندی . ان توا عندی فی الحقِّ سواءً.

حق شما بر من این است که در مورد حق تمامتان را با یک چشم بنگرم .

3 ـ 2. شرکت در سختیهای مردم

زمـامـدار مـسـلمان باید در همه سختیها و مشکلات شریک مردم باشد. در نامه ای که امام (ع ) به عثمان بن حنیف می نویسد، می فرماید:

ءاقـنـع مـن نـفسی بان یقال : هذا امیرالمؤ منین ؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدَّهر او ا اسوةً لهم فی جشوبة العیش 

.

آیـا بـه هـمـیـن رضـایـت دهم که مرا امیرالمؤ منین خوانند ولی در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم .

کارگزاری که خود را در حجاب قرار داده و راه دیدار و ملاقات مردم را به روی خود بسته اسـت ، چـگـونـه مـمـکـن اسـت درد و سختی های مردم را احساس و خود را شریک سختیهای آنان بداند.

4 ـ 2. اهتمام به فقرزدایی

امـام (ع ) فلسفه پذیرش حکومت را برپایی عدالت ، ستم ستیزی و فقر زدایی دانسته ، می فرماید:

اگـر نـبـود عـهـد و مـسـئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه ) گرفته که در برابر شکمخوارگی ظالم و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم (آن وقـت می فهمیدید که دنیای شما با همه زینتهایش ) در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفندان بیرون آید

5 ـ 2. تاءمین نیازمندیها و توسعه درآمدها

حاکم اسلامی موظف است با برنامه های صحیح ، درآمدهای عمومی را افزایش داده ، نیازهای بحق مردم را تاءمین و از این طریق وسیله رشد و تعالی همگان را فراهم نماید. امام علی (ع ) در بیان حق مردم نسبت به خود می فرماید:

فامَّا حقُّکم علیَّ. توفیر فیئکم علیکم .

حق شما بر من آن است که بیت المال را در تاءمین رفاه شما صرف کنم .

و خطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید.

وانـظـر الی مـا اجـتـمـع عـنـدک مـن مـال اللّه فـاصـرفـه الی مـن قـبـلک مـن ذوی العیال والمجاعة مصیبا به مواضع الفاقه والخلا ت .

در مـصـرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است ، اندیشه کن و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان .

6 ـ 2. دوری از تشریفات

کلید واژه ها: ولایت ، زعامت ، حکومت ، امامت .

مقدمه

بـشـر بـرای پیمودن راه سعادت و گام نهادن در طریق عبودیت و پیشرفت


معنوی و رسیدن بـه کـمـالات انـسـانی که مهم ترین هدف خلقت انسان


از دیدگاه اسلام است ، همواره محتاج راهنمایان و پیشوایانی بوده تا او را


در این راه دست گیرند و راه نمایند تا راه را از چاه بـاز شـنـاسـد، و هم


به شیوه درست و هم در کم ترین زمان به هدف نزدیک شود؛ چه عمر آدمـی


ظـرفـیـت تـجـربـه هـمـه شـیـوه هـا را نـدارد. بـر ایـن اسـاس خـداونـد متعال


از باب رحمت گسترده خویش بر بندگان و لطف بی کرانش بر آنان ،


از آغاز خلقت بـشـر، پـیـامـبـران و راهـنـمـایـانـی هـمراه با تعالیم و آموزه های


حیات بخش را به سوی بـنـدگـان فـرو فـرستاد که آخرین ، تکمیل کننده راه


پیامبران پیشین ، پیامبر بزرگوار اسـلام حـضـرت مـحـمـد مـصـطـفـی (ص ) مـی بـاشـد.


در طـول تـاریـخ هر گاه مسلمانان حول محور ولایت جمع شده و تابع بی چون و


چرای والایت بـوده انـد، پیروزی بزرگ آفریده و سعادت دنیا و آخرت خود را تضمین


نموده اند و بر دشـمـن خود غالب شده اند. این مقاله بر آن است که موضوع ولایت


و ولایت مداری را از منظر استاد شهید مطهری بازشناسی و در یک مدل منسجم بررسی و ارائه نمایند.

بررسی مفاهیم

1. ولایت

((ولایـت )) را در تـلفظ به فتح و کسر ((واو)) هر دو می توان خواند و از


نظر معنا علاوه بـر ایـن که به مفهومی مصدری اشاره دارد، به معنی امارت


و فرمانروایی و تدبیر امور نـیـز هست . علاوه بر این دو معنا، معانی دیگری


که در فرهنگ های لغت برای ((ولایت )) به چـشم می خورد عبارتند از: محبّت


، نصرت ، سلطان . استاد مطهری ولایت را این گونه معنا و تعریف می کند:


ولایت به معنی حجّت زمان که هیچ زمانی خالی از حجّت نیست . . ولایت ، یعنی تسلط و سرپرستی .


2. ولاء

مـعـنـی کـلمـه ((ولاء)) کـه ((ولایـت )) و ((تـولّی )) از آن مـشـتـق شـده اسـت


اتصال و نزدیکی است . وقتی که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آن چنان نزدیک


باشند کـه در میان آنها فاصله ای وجود نداشته باشد، این را توالی می نامند.


مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند،


مقصود این است که روح ایشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعی شان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.



اقسام ولاء

استاد شهید مطهری تقسیمات ولاء را بدین ترتیب بیان می دارد:



از نـظـر اسـلام دو نـوع ولاء وجـود دارد: مـنـفی و مثبت . یعنی از طرفی مسلمانان


، ماءموریت دارنـد کـه نـوعـی ولاء را نـپـذیـرند و تبرک کنند و از طرف دیگر دعوت


شده اند که ولاء دیـگـری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند. ولاء اثباتی اسلامی


نیز به نوبه خود بر دو قـسم است : ولاء عام و ولاء خاص . ولاء خاص نیز اقسامی دارد


که درباره هر یک از اینها به اجمال بحث می کنیم .



انواع ولایت

مـسـئله ولایت و سرپرستی با تاریخ بشر گره خورده است و به جغرافیا


و فرهنگ ویژه ای وابـسـته نیست و سیره عقلا بر آن استقرار و استمرار یافته است


. اگر زندگی جمعی بـشـر را فـطـری بـدانیم ، ولایت جزء لاینفک زندگی جمعی است


. از آنجا که اراده خداوند بـر ایـن تـعـلق گـرفـته که جهان را با واسطه اداره کند،


چنان که قرآن به این واسطه اشاره کرده و می فرماید: ((قسم به تدبیر کنندگان امر)).


در نـتـیجه امام (ع ) یکی از بزرگترین واسطه های فیض الهی در عالم تکوین


و تشریع اسـت . بنابراین ، امام مرکز و محور جهان هستی ، مبیّن ،


مفسّر و زبان گویای پیامبر(ص ) در مـورد شـریعت است و بر عالم


تکوین و تشریع ولایت دارد. استاد مطهری انواع و مراتب ولایت مداری را بدین شرح بیان می دارد:



1. ولایت تکوینی

ولایـت تـکـویـنی ، یعنی فرمانروایی امام بر جهان هستی و اینکه


تمام نظام آفرینش به اذن خـداونـد، تـحـت حـاکـمـیت و تصرف امام است .


اگر آدمی از معرفت راستین و یقینی بهره برد، ولایت حقیقی پیدا می کند،


بدین معنا که می تواند در جهان تصرف کند و با نیروی روحـی و مـعـنـوی


، کـرامـات و افـعـال خـارق العـاده از خـویـش بـروز دهد. استاد مطهری می فرماید:



مـقـصـود از ولایـت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت


به مقام قرب الهـی نـائل مـی گـردد و اثـر وصـول بـه مـقـام قـرب ـ البـتـه در


مـراحل عالی آن ـ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است


در وی متمرکز می شـود و بـا داشـتـن آن مـعـنـویـت ، قـافـله سـالار مـعـنـویات ،


مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود.



در جایی دیگر می فرماید:


هـمان سان که امامان (ع ) بر عالم کائنات سلطه و اشراف دارند،


بر آدمیان نیز نظارت و چـیـرگـی دارنـد. از ایـن رو اسـت کـه مـؤ مـنـان بـدان


تـوسـل مـی جـویند و با برقرار ساختن ارتباط معنوی با آن بزرگان هدایت


و سعادت می طـلبند. مقام ولایتی باطنی امامان ـ که همان منصب خلافت کبری است


و واسطه میان خداوند و آفریدگان است ولایت تکوینی خوانده می شود.

ولایت معنوی

یـکـی از شئون امامت در اعتقاد شیعی ، به ولایت معنوی و باطنی امامان باز می گردد.


اعتقاد بـه امـامـت ، یـعـنـی اعـتـقـاد بـه وجـود انـسـان کـامـلی کـه حـامـل


مـعـنـویـت کلی انسانیت و قطب و محور عالم امکان است . بر این اساس ،


هیچ زمانی ممکن نیست که زمین از حجت حق و وجود انسان کامل خالی باشد.



ولایـت مـعنوی و یا ولایت طریقت ، یعنی این جهت که آنها به واسطه پیمودن


صراط قرب و رسـیـدن بـه جـایـی کـه وجـودشـان یـک وجـود حـقـانـی اسـت


و بـاطـن شـریـعـت را بـه حـد کـمـال دارا مـی بـاشند و معنویت انسانی که خود


حقیقتی است ، در آنها متمرکز و آنها با این جـهـت قـافـله سـالار مـعـنـویـات


و مـربـی مـعـنـوی بـشـر و مـسـلط بـر ضمائر و شاهد بر اعـمـال بـشـر و


حـجـت بـر زمـان و قـطـب دوران مـی بـاشـنـد و زمـیـن هـیـچ گـاه از


ولیّ کـه حامل چنین معنویتی باشد خالی نیست .


مراحل و مراتب ولایت تکوینی

از نـظـر اسـتـاد مـطـهـری ، کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت ، اخلاص و


پرستش واقعی (ولایـت تـکـویـنـی ) نـصـیـب بـشـر مـی گـردد، دارای منازل و مراحل زیر است :



اولین مرحله این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است .


به عبارت دیـگـر کـمترین نشانه قبولی عمل انسان در نزد پروردگار این است


که اولاً بینشی نافذ پیدا می کند، روشن و بینای خود می گردد. قرآن کریم می فرماید:



اگر تقوای الهی را داشته باشید، خداوند مایه تمیزی برای شما قرار می دهد.



و ثـانـیـاً آدمـی بـر نـفـس و قـوای نـفـسـانی خویش غالب و قاهر می گردد،


اراده انسان در بـرابر خواهش های نفسانی و حیوانی نیرومند می گردد،


آدمی حاکم وجود خویش می شود و مـدیـریـت لایـقی نسبت به دایره وجود


خویش کسب می کند. در این مرحله اولین اثر عبودیت ، ربوبیت و ولایت بر نفس امّاره است .



مـرحـله دوم ، تـسـلط و ولایت بر اندیشه های پراکنده یعنی تسلّط بر نیروی متخیّله است .


ایـن قـوه در اخـتـیـار مـا نـیـسـت ، بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم .


یکی از وظایف بشر تـسـلط بـر هـوس ‍ بازی خیال است ، وگرنه این قوه شیطان


صفت مجالی برای تعالی و پـیـمـودن صـراط قـرب نـمـی دهـد و تـمـام نـیـروهـا


و اسـتـعـدادهـا را در وجـود انـسـان بـاطل و ضایع می گرداند. سالکان راه عبودیت


، در دومین مرحله ، این نتیجه را می گیرند کـه بـر قـوه مـتـخـیـله خـویـش


ولایت و ربوبیت پیدا می کنند، آن را برده و مطیع خویش می سازد.


اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقه فطری خدا خواهی


هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگریهای خود مانع و مزاحم نمی گردد.



مرحله سوم این است که روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبیت و ولایت خود


به مرحله ای می رسـد کـه در بـسـیـاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد،


در حالی که بدن صددرصد نـیـازمـنـد روح اسـت . روح و بـدن نـیـازمـند به یکدیگرند.


حیات بدن به روح است . روح صـورت و حـافـظ بـدن است . سلب علاقه تدبیری


روح به بدن مستم خرابی و فساد بـدن اسـت . و از طرف دیگر روح در فعالیت های


خود نیازمند به استخدام بدن است بدون به کار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به کاری نیست .



مـرحـله چـهـارم ایـن اسـت کـه خـود بـدن از هـر لحـاظ تـحت فرمان و اراده


شخص در می آید، بـطـوری کـه در حـوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می زند.


امام صادق (ع ) می فرماید:



آنـچـه کـه هـمّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجه نفس واقع شود


مـرحـله پـنـجم که بالاترین مراحل است ، این است که حتی طبیعت خارجی


نیز تحت نفوذ اراده انـسـان قـرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات


و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مـقوله است . حقیقت این است که روح


مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می کند و بـیـنش


اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاص این مذهب درباره ((انسان )) است .


از طـرفـی اسـتعدادهای انسان را بسی شگرف می داند و جهان را هیچ گاه از


وجود ((انسان کـامـل )) کـه هـمـه اسـتـعدادهای انسانی در او به فعلیت


رسیده باشد خالی نمی داند و از طـرف دیـگـر طـبـق بـیـنـش ‍


ایـن مـذهـب عـبـودیـت یـگـانـه وسـیـله وصـول بـه مـقـامـات انـسـانـی اسـت


و طـی طـریـق عـبـودیـت بـه صـورت کـامـل و تـمـام جـز بـا عـنـایـت مـعـنـوی


و قـافـله سـالاری انـسـان کامل که ولیّ و حجّت خداست میسر نیست .



2. ولایت تشریعی


ولایـت تـشـریـعـی امـام ، بـه مـعـنـای فـرمـانـروایـی او بـر جامعه و حق


تصرف در جان و مـال مـردم وم اطـاعـت او مـی بـاشـد. امـامـان از


ویـژگـی عـصـمـت بـرخـوردارنـد و جـهـل بـه سـاحـت وجـود آنـان راه


نـدارد و بـاطـن آنـان ، مـنـزلگاه الهام های غیبی است . این ویژگی ها،


ولایتی با خود می آورد که آن را ولایت تشریعی می گویند. استاد مطهری می فرماید:



امـامـان (ع ) از طـریـق رمـزی و غـیـبـی که همانند وحی بر ما پوشیده است


علوم را از پیامبر اسلام (ص ) برگرفته اند و برای مردم باز می گویند.

مراتب ولایت تشریعی

ولایت تشریعی خود مراتب و مراحلی به شرح زیر دارد

1. ولایت الله

اسـلام بـا بـرابـر دانـستن همه انسان ها، سلطه حکّام خودسر را که خودشان


را حاکم مطلق توده مردم می دانستند مردود شمرده و حق ولایت و حاکمیت


را تنها از آن خدایی دانست که حیات و هستی انسان از او است :


فَاللّ هُ هُوَ الْوَلیِّ



و اوسـت کـه از علم ، حکمت ، قدرت و رحمت مطلق برخوردار است و


می تواند قانون گذار و حـاکـم واقـعـی بـاشـد، و لذا تـنها قبول ولایت


و اطاعت او عقلاً و شرعاً لازم است . از این رو اسـلام کـسـانـی را کـه غـیـر


خـدا را بـه منزله رب ، ولیّ و سرپرست می گیرند، گمراه خواند:



و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند.



حضرت علی (ع ) در نامه ای به فرزندش می نویسد:



بنده غیر خودت مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است .



بـنـابـرایـن هـیـچ انـسـانـی بـر انـسـان دیـگـر ولایـت نـدارد،


مـگـر آن کـس کـه خـدا یـا رسول خدا(ص ) یا یکی از اوصیای رسول خدا(ص ) برایش ولایت قرار داده باشد.


2. ولایت پیامبر اکرم (ص )


سـاحـت ربـوبـی ، منزّه از ماده و محدودیّت است ، لذا ولایت تشریعی


خداوند و ارتباطش با انـسـان مـادی و حـاکـمـیـت و ولایـتـش از طـریـق


پـیـامـبـر اکـرم (ص ) اعـمـال مـی شـود، همان پیامبری که دریافت


کننده وحی و دارای عصمت و علم خدادادی و دارای بـالاترین


مقدار شناخت به محتوای وحی و والاترین انگیزه برای تحقق آن است ،


از این رو اسـت کـه در قـرآن کـریـم ولایـت و اطـاعـت پیامبر خاتم (ص )


قرین ولایت و اطاعت خدا قرار گرفته است :

ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند، همان


کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.



قرآن در جای دیگر می فرماید:



هر کس از پیامبر(ص ) فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است .


استاد مطهری می فرماید:


((اجتماع نیازمند به رهبر است . آن کس که باید زمام امور اجتماع را به


دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است


، ولی امر مسلمین است . پیامبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و


مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضی مسلمین بود، سائس


و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولی امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.))


بـنـابراین ولایت و رهبری پیامبر(ص ) بر خاسته از اراده خدای سبحان بود


و کسانی که بـه رسـالت پـیـامـبـر(ص ) ایـمـان آورده بودند، زعامت


ی حضرت (ص ) را نیز به عنوان یک امر الهی پذیرفته بودند.

3. ولایت ائمه اطهار(ع )

از آنـچـه دربـاره حـق حـاکمیت از منظر اسلام گفته شد، این مطلب


روشن می شود که رهبری جـهـان اسـلام پـس از پـیامبر(ص ) نیز می بایست


مشروعیت تصرّفات خود را از جانب خدای سـبـحـان دریـافـت کـنـد.


از ایـن رو پـیامبر(ص ) ولایت ائمه (ع ) را به عنوان دستور خدای


مـتـعـال ابـلاغ کـردنـد و ایـن مـسـئله ای اسـت که در جای خود


مورد بحث قرار گرفته است . حضرت علی (ع ) پس از پیامبر اسلام (ص ) شایسته ترین


فرد برای اداره جامعه اسلامی بـود. او از نـظـر فـضیلت و تقوا و سایر


صفات عالی انسانی شخصیتی ممتاز بود. به هـمـیـن دلیـل حـضـرت رسـول


خـدا(ص ) از طـرف خـدای متعال جانشین خود معرفی کرد.


4. ولایت فقیه


در تفسیر ولایت و زعامت فقیه دو دیدگاه مختلف وجود دارد:



دیـدگـاه اول ، مـدعـی اسـت کـه فـقـیـه خـود بـر مـسـنـد حـکـومـت


تـکـیـه کـرده و به اداره و حل فصل امور از طریق نمایندگان خود می پردازد.


دیدگاه دوم ، ولایت و زعامت فقیه را به مـعـنـای اشراف بر امور و نظارت


بر حاکم ، به عنوان رهبر و مرجع دینی تفسیر می کند. استاد مطهری معتقد


به دیدگاه دوم است و می فرماید:



ولایـت فـقیه به این معنا نیست که فقیه خود در راءس دولت قرار بگیرد


و عملاً حکومت کند. نـقـش ‍ فـقـیـه در یـک کـشـور اسـلامی ، یعنی کشوری


که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایـدئولوژی پـذیـرفته و به آن ملتزم


و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم . وظیفه


ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد.



در حـکـومـت دیـنـی و در راءس آن حـکـومـت اسلامی ، حاکم باید علاوه


بر دارا بودن شرایط عمومی حاکم ، واجد شرایط خاص دینی هم باشد:



((پـنـج شـرط دیـگـر برای حاکم که از جایگاه ویژه ای برخوردار است عبارت است از:


1. عـدالت 2. اسـلام شـنـاسـی 3. آگـاهـی بـه زمـان 4. اعتراف به حقوق مردم


5 . پرهیز از استبداد و میل به اطاعت کورکورانه .))


شئون و لوازم ولایت تشریعی

ولایت تشریعی از شئون و لوازم ذیل برخوردار است :



1. ولایت حاکم

ولایـت حـاکم از مهمترین ارکان دین اسلام است .


پای بندی به آن بنیان مسلمانی است و هیچ واجـبـی بـه


اهـمـیّت آن نیست . ولایت غیر معصوم نیز در پاره ای موارد بنابر


شریعت اسلام ثـابـت اسـت مـانـنـد ولایـت پـدر و مـادر بـر فـرزنـد.


ولایـت حـاکـم عـادل نیز جایز است و در برخی موارد همانند تمکین


به امر به معروف و نهی از منکر واجب می گردد، امّا قبول ولایت


حاکم جائر حرام است و از گناهان کبیره به شمار می آید:



((ولایت حاکم یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد.))



2. ولایت زعامت



یکی از مراتب و شئون امامت ، رهبری ی و زعامت اجتماعی است .


از مسلّمات تاریخ اسلام است که پیامبر اکرم (ص ) زعامت ی جهان


اسلام و از آن مهم تر مرجعیت دینی مسلمانان را به حضرت علی (ع ) منتقل کرد:


((ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و ی .))


3. ولایت ی و اجتماعی


شکی نیست که پیامبر اسلام (ص ) افزون بر آنکه منصب رسالت را بر عهده داشت


و وحی الهـی را مـعـصـومـانه ابلاغ می کرد و مرجعیت دینی و تبیین معصومانه وحی نیز


با او بود دارای ولایـت و سـرپـرسـتی نیز بود از لوازم این ولایت آن است که


بر مردم واجب است به امـارت و قـضـاوت پـیـامـبـر(ص ) تـن دهـنـد و بـه


عـنـوان مـرجـع نـهـایـی حل اختلاف ها به او رجوع کنند:



پـیـامـبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته


از این که قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود،


ولیِّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.


4. ولایت قضایی


قـضـاوت و داوری از نـظـر اسـلام یـک شـاءن و مـنـصـب الهـی اسـت ،


زیـرا حـکـم بـه عـدل اسـت ، و قـاضـی کـسـی اسـت کـه در مـخـاصـمـات


و اخـتـلافـات مـی خـواهـد بـه عدل و داد داوری کند. این شاءن به


نص ‍ قرآن کریم از شئون نبوّت بوده از سوی خداوند به پیامبر(ص ) تفویض شده است :



پـیـامـبـر(ص ) ولایـت قـضـایی داشت ، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود.



ویژگی های افراد ولایت مدار


انسان کامل قرآنی که مصداق بارز آن ولی اللّه است پنج ویژگی دارد که عبارتند از:


1. عشق و محبت آتشین به حضرت حق ـ جلت عظمة ـ و اولیای خاص او


2. تعقل و معرفت برتر (علم عالی )


3. قدرت و توانایی برتر



4. وحدت در عین کثرت (تلازم با اجتماع و لوازم آن )



5 . حماسه یا ستیز با ضد ارزش ها



ایـن انـسـان بـا ویـژگـی هـای فـوق مـظـهـر اتـم و اکمل ((ولی اللّه )) است ،


صاحب ولایت کلیه است که می تواند به اذن اللّه در ماده کائنات


تـصـرف کـنـد و قـوای ارضـیـّه و سـمـاویـّه را تـحـت تـسـخـیر خویش ‍


درآورد. مصداق اتم واکـمـل و مـثـل اعـلای انـسـان کـامـل و صـاحـب ولایـت کـلیـد،


پـیـامـبـر خـاتـم و اهـل بـیـت او مـی بـاشـنـد. در زیـارت شـریـف جـامـعـه کـبـیـره


نـیـز دربـاره اهل بیت (ع ) این ویژگی ها به چشم می خوردند:



((تـام و کـامـل در عـشـق و مـحـبـت بـه خدا و صاحب مقام اخلاص در


توحید حضرت حق و آشکار کـنندگان و اقامه کنندگان امر و نهی الهی


و بندگان گرامی و مقرب درگاه ربوبی . بـه شـما خدا آفرینش جهان را آغاز کرد


و به شما کتاب آفرینش را به پایان می برد و به وسیله شما باران رحمت


را فرو می فرستد و به واسطه شما از فرو ریختن آسمان ها بـر زمـیـن


(و زمـیـنیان ) جلوگیری می کند مگر آن زمان که خود اذن و اجازه دهد.


(شما لنگر آسـمـان هـا و زمـیـن هـسـتید) و به ولایت و محبت شما


((اهل بیت )) رستگاران به رستگاری می رسـنـد و بـا دوسـتـی و


ولایـت شـمـا طـاعـات واجـب و فـرایـض ، مـورد قبول درگاه خداوند متعال واقع می شود.))



حـضـرت عـلی (ع ) در فـرازی کوتاه ، از ویژگی های اولیای حق


و قلمرو ولایتشان پرده برداشته است ، آنجا که می فرماید:


اولیای خدا آنان اند که به باطن دنیا می نگرند، آنگاه که مردم به


ظاهر آن می نگرند. و بـه فـردای آن مـی پـردازند آنگاه که مردم خود


را به امروز آن سرگرم ساخته اند، پس آنـچـه را کـه مـی تـرسـنـد آنـان


را بـمیراند میرانده اند و از آنچه که می دانند به زودی ترکشان خواهد کرد دست


شسته اند. آنان زیاده طلبی دیگران از دنیا را اندک خواهی و دست


یافتنشان به آن را از دست دادن تلقی می کنند



مـولا در ایـن فراز، نخست مهم ترین ویژگی اهل ولایت را ولایت


بر نفس اماره و خودخواهی و افـزون طـلبـی و ولایـت بـر خـیال


و اوهام ذکر کرده است و پس از آن یافتن ولایت فکری و عـلمـی


بر اهل دین و ولایت ی و اجتماعی را اوج ولایت و رمز آن دانسته است ،


یعنی آنجا که می فرماید:



کـتـاب خدا به واسطه آنان شناخته می شود به ولایت فکری و


مرجعیت علمی و آنجا که می فـرمـایـد: ((کـتـاب خـدا بـه سبب


آنان بر پای می ایستد)) به ولایت ی و اجتماعی و ولایت


معنوی و توانایی فوق العاده آنان بر تربیت و تزکیه نفوس اشاره دارد.



بـنـابراین ، ولی اللّه کسی است که به سبب تقرب الهی مجرای


ولایت و اراده خدا در زمین گشته است و در عین زمینی بودن آسمانی


و در عین آسمانی بودن زمینی است . استاد مطهری با استناد به


سخنان علی (ع ) در اوصاف حجج الهی می فرماید:



بـا دنـیـا و اهـل دنـیـا بـا بـدنـهـایـی معاشرت کردند که


روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.


از سـوی دیـگـر، ایـن ولایـت ـ چـنـانـکـه نـص روایـات اهـل بـیـت (ع )


و سخن اهل عرفان است ـ قابل انقطاع نیست ، زیرا احیا گری در تفکر دینی


، رهـبـری و امـامـت جامعه دینی و تربیت و تزکیه عرفانی با رحلت پیامبر(ص )


یا با عدم حـضـور ولی کامل ـ معصوم (ع ) ـ منقطع نمی شود،


بلکه انقطاع آن ملازم با حاکمیت طاغوت است .



به گفته امام علی (ع ):



زمـیـن خـالی از حـجـت بـپـا خـواسـتـه بـرای خـدا نـمـی مـانـد.


تـا آنـکـه دلایل و بینات خدا باطل نشود.


آثار ولایت مداری

اسـلام نیز قانون محبت است ، محبت آن است که با حقیقت تواءم باشد،


محبت خیر رساندن است از بـزرگـتـریـن امـتیازات شیعه بر سایر مذاهب


این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است . از زمان شخص


نبی اکرم (ص ) که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت


و دوستی بوده است که می فرماید:



علی و شیعیان او رستگارند.



از ایـن رو تـشـیـع مـذهب عشق و شیفتگی است .


تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است . عنصر مـحـبـت


در تـشـیـع دخـالت تـام دارد. اسـتاد مطهری به آثار عشق و محبت اشاره می کنند و می فرماید:


از جـمـله آثـار عـشـق نـیـرو و قـدرت اسـت . مـحـبـت نیروآفرین است .


عشق و محبت ، سنگین و تـنـبـل را چـالاک و زرنـگ مـی کـنـد و حـتـی از کـودن ،


تـیـزهوش می سازد. عشق است که از بخیل ، بخشنده و از کم طاقت و


ناشکیبا متحمل و شکیبا می سازد. تولید رقت و رفع غلظت و خشونت


از روح . همه از آثار عشق و محبت است .

بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است که محبت بورزد و محبتِ پاکان ،


او را بـا آنـهـا هـمـرنـگ و هـم شـکـل قـرار دهـد. ولاء مـحـبـت مـقـدمه و


وسیله ای است که مردم را به اهـل البـیـت (ع ) پـیـونـد واقـعـی مـی دهـد


تـا از وجـودشـان ، از آثـارشـان از سـخـنـان و تـعـلیـمـاتـشـان از سـیـرت و


روشـشـان اسـتـفـاده کـنـنـد. اسـتـاد مـطـهـری بـا نقل روایتی از پیامبر


اعظم (ص ) آثار محبت آل محمد(ص ) را چنین بیان می کند:



هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـّد مـرد، شـهـیـد مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، آمـرزیـده مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، تـوبـه کـار مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل محمّد مرد، مؤ من و کامل ایمان مرده است . .


الگوهای ولایت مدار


یـکی از ویژگی هایی که به حکم آفرینش ، در وجود هر انسانی به


ودیعه گذارده شده خـصلت ((الگوپذیری )) است ، چرا که هر کس


به نوعی می کوشد، تا از شخصیت هایی کـه در نـظـر او بـزرگ


و کامل هستند پیروی کند و شیوه زندگی و تعالیم وی را سرمشق


زندگی خود قرار دهد. قرآن کریم نیز که کتاب انسان سازی و تربیت است


به این نکته عـنـایـت دارد و بـرای تـربـیـت و پـرورش صـحـیـح انسانها،


به معرفی چهره های نیک می پردازد که هر کدام از آنها می تواند نمونه کاملی از الگوهای تربیتی باشد.


تـاریـخ تـشـیـع بـا نـام یـک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان


سر از پا نشناخته ولایـت تـواءم اسـت . صـحـابـه ، دوستداران اهل بیت (ع )


و یاران سیدالشهداء(ع ) همگی از ساغر ساقی ولایت سرمست شده بودند،


از همین رو حقایقی را در خشت خام می نگریستند که دیـگـران در آینه نمی دیدند.


از توان مدیریت و سازماندهی خاصی برخوردار بودند که دیـگـران از آن


بـی بهره بودند و از جاذبه و تاءثیر خاص معنوی برخوردار بودند ـ و هستند ـ


که دیگران باید به آن غبطه بخورند. البته از این میان الگوها و مصادیق ولایت مـداری ،


حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) و حـضرت زینب (ع ) به سبب برخورداری


از مـعـرفـت و مـحـبـت بیشتر به سالار شهیدان از دیگر یاران حضرت ،


منزلت و مقام والاتری داشتند. به همین دلیل سرور آزادگان علاوه بر تکریم عمومی


اصحاب به حضرت زینب و عـلمـدار لشـکـرش عنایت خاصی داشت . در راستای



رسالت اسوه یابی و الگوپذیری از ولایـت مـداران حـقـیـقی لازم است به


مجموعه فضیلت های ولایت مداری شخصیت های برجسته اشاره ای کوتاه شود.



حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) بـه عـنـوان سـرداری فداکار و ولایت مدار


در تاریخ بـشـریـت مـعـروف اسـت . آن حـضـرت نـه تـنـهـا خـود در کـربـلا حـضـور


فـعـال داشـت بـلکـه سـه بـرادر خود را نیز جهت یاری امام حسین (ع ) ترغیب


کرد و بنابه نقل تواریخ ، دو فرزند خود را نیز جهت تکمیل وفاداری از


ولایت تقدیم امام حسین (ع ) کرد تـا در راه وی قـربـانـی شـونـد.


نـکـات بـرجـسـتـه وفـاداری ابـوالفـضـل (ع ) ایـنـکـه بـا ورود شـمـر بـه


صـحـرای کـربـلا، وی امان نامه ای برای ابـوالفـضـل آورد، لکـن آن حضرت


با بی باکی و شجاعت به او این چنین پاسخ کوبنده داد:


خـدا تـو را لعـنـت کـنـد و امـیرت ابن زیاد را و آن امان نامه ای که آورده ای .


ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تاءمین داریم ؟!


آنـچه موجب عظمت و جلالت قدر و ولایت اوست ، این است که جانبازی و


دفاع از ولایت برای عـبـاس (ع ) بـه انگیزه برادری ، خویشی ، پیوند خونی


و دیگر اعتبارات موهوم و مرسوم میان مردم صورت نگرفت ، بلکه با انگیزه ای


الهی و با خلوص نیّت در راه پروردگار بـود. ایـمـان حـقـیـقی به ولایت با


جانش عجین شده ، یکی از صفات بارز او به شمار می رفـت .


ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) هـنـگامی که دست راستش قطع شده بود،


این حقیقت را با خواندن این رجز بیان کرد:


به خدا قسم ، اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین برنمی دارم .



حـضـرت زیـنـب (س ) در بـزرگ تـریـن حـمـاسـه نـبـرد حـق عـلیـه بـاطـل ،


و حـمـایـت از ولایـت نقش ‍ مهم و سرنوشت ساز داشته و پیام رسان


انقلاب عاشورا بـود. حـضـرت زیـنـب (س ) بـا شـجـاعـتی تحسین برانگیز،


رو در روی یزید و مزدورانش ایستاد و پیروزی نهضت حسینی و شکست


امویان را اعلام کرد و خطاب به یزید فرمود:



یـا یـزیـد! بـه تـو می گویم ، هر حقه ای که می خواهی بزن و هر کاری که می توانی


انـجام بده ، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی ،


نام ما که محوشدنی نیست ، آنکه محو و نابود می شود تو هستی .



ایـن سـخـنان را زن داغدیده ای اظهار کرد که یزیدیان عزیزترین کسان او


تفاوت مقام عظمای ولایت و شاهنشاه آریامهر؟

عرض سلام و احترام.
لطفا به این سؤالات پاسخ دهید:
1)تفاوت حضرت والا با حضرت آقا چیست؟
2)دو کلمه مقام عظمای ولایت و شاهنشاه آریامهر را تعریف کنید
3)معنی عبارتهای جانم فدای رهبر و جان نثار را شرح دهید
4)دو کلمه ی بیت و کاخ چه تفاوت هایی دارند
5)تفاوت دو گروه عاشق ولایت و فدوی را در چند سطر توضیح دهید
6)بنیاد پهلوی و بنیاد علوی چه تفاوتهایی دارند
7)جمله ی سلطنت عطیه ای است الهی و مقام عظمای ولایت جانشین امام زمان چه رابطه ای دارند
8تفاوت رأی ملوکانه با حکم حکومتی چیست

IMAGE634421998857500000.jpg مقایسه میان نظام مبتنی بر ولایت فقیه با نظام مبتنی بر سلطنت ، چرا که اکثر موضوعات و مفاهیمی که در هر یک از سوال ها مورد پرسش قرار گرفته و مورد مقایسه قرار گرفته است مقایسه مفاهیمی است که در این دو نظام مطرح می شود . بر این اساس ابتدا به صورت کلی می گوییم که یکی از مفاهیم هر سوال ، مربوط به نظامی است که مشروعیت خویش را بنا به ادله عقلی و نقلی متعددی که در جای خود از آن بحث شده است از جانب پروردگار متعال کسب می کند و با پشتیبانی و حمایت مردمی جنبه خارجی پیدا می کند ؛ حکومتی که در آن مردم ، نقش آفرین بوده و بر امور حکومت نظارت می کنند و حقوقشان از جانب شرع مقدس اسلام کاملا به رسمیت شناخته می شود ، از این رو گفته می شود اساس شکل گیری این نظام ، مشروعیت الهی حکومت با ضمیمه شدن به مقبولیت مردمی است . در چنین نظامی حاکم که اصطلاحا ولی فقیه خوانده می شد با توجه به داشتن ویژگی ها و شرایطی همچون تقوا ، عدالت ،علم ، فقاهت ، مدیریت و کاردانی تصدی این مسئولیت را بر عهده می گیرد و به همین دلیل علاوه بر ابزارهای کنترل و نظارت بیرونی ، ابزارهای کنترل درونی وی را از هر گونه تمایل به سمت استبداد و دیکتاتوری و تعهداتی که در قبال خدا و ملت دارد باز می دارد به گونه ای که در صورت انحراف از این شرایط ، خود به خود از این سمت عزل می شود که از آن به عنوان انعزال» یاد می شود . علاوه بر این در این نظام ، ولی فقیه علاوه بر استعداد و توان مدیریتی شخصی، از اصل م نیز در جهت مدیریت کلان نظام بهره می گیرد و با در اختیار داشتن مشاوران لایق و کارآزموده و امین ، تلاش می کند تا بهترین تصمیم گیری را در اداره امور داشته باشد .

 این در حالی است که نظام سلطنت فاقد هر گونه توجیه عقلانی است و صرفا بر اساس زور و دیکتاتوری بنیان نهاده می شود . در چنین نظامی سر سلسله حکومت صرفا به دلیل در اختیار داشتن زور و قدرت بیشتر و عمدتا با خونریزی های فراوان و ایجاد جو ارعاب و وحشت زمام امور را بر عهده گرفته و سلطنت را موروثی می نماید و اعقاب وی نیز صرفا به دلیل اینکه فرزندان و نوادگان وی هستند استحقاق بر عهده گرفتن منصب سلطنت را پیدا می کنند و لو اینکه از کوچکترین شایستگی در این زمینه بهره مند نباشند . از این روی در چنین نظام هایی مردم هیچ نقشی نه در پیدایش و نه در تداوم نظام ندارند و همه چیز بر مبنای دیکتاتوری و استبداد اداره می شود و به همین دلیل گفته می شود منشا مشروعیت چنین نظام هایی زور و غلبه می باشد . در چنین نظامی هیچ ابزاری در جهت کنترل حکومت وجود ندارد و قانون یعنی فرمان شاه و حتی گاه گفته می شود که فرمان شاه ، یعنی حکم خدا ، چنانکه در گذشته این شعار مشهور بود که چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» و جالب تر اینکه هیچ مبنا و دلیلی هم برای انتساب چنین مسائلی به خداوند وجود نداشت چنانکه گاه گفته می شد که شاه سایه خدا بر زمین است» و از این جهت شاهان خود را ظل الله می نامیدند و حال آنکه چنین شعارهایی ، جز نقل های عده ای از چاپلوسان و اطرافیان که هدفی جز توجیه و مشروعیت بخشی به نظام نامشروع سلطنت نداشتند ، 

هیچ مبنا و دلیل عقلی یا نقلی دیگری نداشت . با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت که دو نوع نظام مبتنی بر ولایت فقیه و نظام مبتنی بر سلطنت ، جز در اینکه هر دو ، نوعی از انواع نظام هایی که در جهان توانسته اند به عرصه ظهور برسند (اعم از اینکه به صورت مشروع به عرصه ظهور رسیده باشند و یا به صورت نامشروع) و هر دو دارای سازمان حکومت به معنای اعم کلمه می باشند ، هیچ وجه مشترکی با یکدیگر ندارند و در واقع می توان گفت که این دو نظام ، اگر چه هر دو اشاره به نظام های حکومتی دارند اما محتوای هر یک با دیگری کاملا تفاوت دارد به گونه ای که یکی از آنها دارای توجیه عقلی و نقلی است و دیگری فاقد هر گونه توجیهی می باشد و پایداری آن نیز در طول تاریخ همواره بر اساس اتکاء به زور و غلبه و بهره گیری از ابزارهای استبداد بوده است . علاوه بر این توضیح کلی در پاسخی جزئی تر به برخی از این سوالات نیز لازم است چند نکته را مورد اشاره قرار دهیم : 1 – مقام عظمای ولایت ، اشاره به جایگاهی است که ولی فقیه بنا به ادله عقلی و نقلی متعدد از آن جایگاه برخورد بر این اساس واژه ولایت ، ولی ، مقام عظمای ولایت و نظایر آن واژه هایی هستند که ریشه دینی داشته و در راستای نظریه امامت و ولایت مطرح می شوند اما آریا مهر به معنای خورشید ایرانیان ، لقبی بود که توسط رضا زاده شفق از سناتورهای انتصابی دوران پهلوی برای محمد رضا پهلوی ساخته و پرداخته شد و پیش از آن فاقد هر گونه پیشینه ای بود. (در این زمینه رک : سایت راسخون ،x ) با این حال با توجه به اینکه اساس نظام سلطنت نظامی نامشروع بود چنین لقب سازی هایی نیز هرگز قادر به ایجاد مشروعیت برای حاکمان این نظام نبود و به همین دلیل علیرغم تمامی اقدامات و فعالیت هایی که در طول سال های اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 در جهت مشروعیت بخشی به نهاد سلطنت از سوی نظام حاکم صورت گرفت ، این نظام نتوانست جایگاه خود را در میان مردم تقویت نماید و در نتیجه با فراهم شدن شرایط و در جریان انقلاب اسلامی برای همیشه خط بطلان بر آن کشیده شد و به جای آن با نقش آفرینی و حضور همه جانبه مردم ، نظامی جدید با محوریت ولایت فقیه برپا گردید .

 2 – جان نثار از جمله القاب و شعارهایی بود که از سوی وابستگان و هواداران سلطنت در جهت ابراز وفاداری و تقرب هر چه بیشتر به این نظام مطرح می شد و همواره با تاییدات ضمنی حکام وقت مواجه می شد اما در نظام جمهوری اسلامی رهبران انقلاب در زمینه شعارهایی همچون جانم فدای رهبر» معتقدند چنین شعارهایی شعارهای درستی نبوده و افراد معتقد و حزب اللهی نباید فدایی شخص ، اگر چه رهبر و ولی فقیه باشد بشوند ، بلکه همه باید فدایی اسلام شوند ، چنانکه حضرت آیت الله ای در دیداری که با جمعی از فرماندهان نیروی زمینی ارتش در محل ستاد مشترک ارتش داشتند در این زمینه چنین فرمودند : . این را من باید تأکید کنم؛ نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوئیم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام، همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد. برای برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال کشور - که کشور اسلامی است - همه آماده باشند برای مردن در این راه؛ که این مردن، اسمش شهادت است. در این صورت، این ارتش میشود ارتش الهی و معنوی؛ این ارتش میشود ارتش اسلامی»(بیانات در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش ،) البته لازم است متذکر شویم شعار جانم فدای رهبر» یکی از شعارهای مرسوم در برنامه های نظامی و نیز برخی محافل معتقد به نظام وانقلاب می باشد و هر چند مقام معظم رهبری ، همگان را با این بیانات از سردادن چنین شعارهایی منع کردند ، اما کسانی هم که این شعار ها را سر می دادند منظورشان ، فدایی شدن برای شخص نبود بلکه فدایی شدن در راه اسلام و صیانت از جایگاه ولایت فقیه بود ، چرا که ولایت فقیه ، جایگاهی است که بنا به ادله شرعی و عقلی متعدد که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد در راستای ولایت ائمه اطهار ع قرار می گیرد و به همین دلیل صیانت از این جایگاه و گوش فرا دادن به فرامین وی معادل صیانت از جایگاه امامت و گوش فرادادن به فرامین ائمه معصومین ع می باشد چنانکه در مقبوله عمر بن حنظله در این زمینه چنین آمده است که اگر فقیهی که در روایت مزبور از سوی امام به عنوان نایب امام معصوم معرفی شده است حکمی براند و از او پذیرفته نشود ، چنین کاری در حکم رد امام معصوم بوده و رد حکم امام معصوم هم گناهی در حد شرک به خدای متعال دارد فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّه‏»(اصول کافی ، چاپ اسلامیه ، ج1، ص 67) ، در زمینه جایگاه ولایت فقیه در اسلام در ادامه توضیحاتی خواهد آمد . در هر صورت نکته مهمی که وجود دارد این است که هم شرع مقدس اسلام و هم بزرگانی همچون مقام معظم رهبری همگان را از فدایی دانستن برای شخص ولی فقیه منع کرده اند و به همین جهت هیچ کس حق ندارد خود را فدایی شخص رهبر بداند . 3 – همانگونه که گفته شد جملاتی همچون شاه سایه خدا بر زمین» ، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» ، سلطنت عطیه ای الهی است» فاقد هر گونه مبنا و دلیل عقلی و نقلی بوده و ادعاهایی بود که هیچ نسبتی با مبانی دینی نداشتند و از آنجایی که هر نسبتی که به دین و مظاهر آن داده می شود باید مستند به منابع و مبانی دینی باشد ، لذا چنین شعارهایی که فاقد چنین جایگاهی در منابع دینی می باشند را صرفا می توان شعارهایی پوچ ، بی اساس و باطل خواند ؛ این در حالی است که ادعای نیابت ولی فقیه از جانب امام زمان ، واقعیتی است که ریشه در مبانی و مباحث اعتقادی و دینی دارد و به همین دلیل طرح چنین اعتقاد و شعاری هیچ گونه ایرادی ندارد . به عبارت دیگر بر اساس ادله نقلى (نصوص و روایات) و عقلى متعدد، فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت از طرف امامان معصوم(ع) براى رهبرى و اداره جامعه اسلامى منصوب گردیده و نایب واقعى آن بزرگواران مى‏باشد و این چنین نیست که ولی فقیه ، از جانب خود ، خودش را نایب امام زمان معرفی نماید که به بررسی برخی از این ادله می پردازیم. الف. بررسى ادله نقلى: در میان ادله نقلى به روایات متعدد و بسیارى براى اثبات ولایت فقیه تمسک شده است که ما در اینجا به برخى از آنان که صراحت در نیابت فقیه جامع الشرایط از امامان معصوم(ع) دارد، اشاره مى‏نماییم: 1. روایت امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم(ص): اللهم ارحم خلفائى قیل یا رسول الله و من خلفاؤک؟ قال الذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنتى‏؛ رسول خدا(ص) فرمود: خدایا، جانشینان مرا رحمت فرست، پرسیدند: یا رسول الله، جانشینان تو کیانند؟ فرمود: آنها که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنت مرا نقل مى‏کنند، (وسائل الشیعه، ج ، باب 8، ص 65، ح 50)

مفهوم خلافت، در بین مسلمین، امر روشن و شناخته‏شده‏اى بوده است و جانشینى پیامبر عهده‏دارى همه مسئولیتهاى ى و حکومتى آن حضرت است. بر این اساس، مفهوم روایت آنست که علماء جانشین پیامبرند و ولایتى که آن حضرت در زمینه حکومت داشته است، بجز آنچه از خصایص پیامبر(ص) بوده، براى فقهاء نیز ثابت مى‏باشد. در عصر غیبت، تنها فقها تبلور شخصیت پیامبر اکرم(ص) هستند و عهده‏دار شئوون جامعه مى‏باشند. نبى اکرم(ص) سه مقام و منصب عمده را دارا بودند: یکم، تبلیغ آیات الهى و ابلاغ احکام و راهنمایى مردم. دوم، داورى و قضاوت بین مردم و رفع خصومت. سوم: زمامدارى جامعه اسلامى، از این که روایت مطلق است و در آن قید خاصی براى جانشین ذکر نشده است و اطلاق اقتضاء عموم دارد استفاده مى‏شود که فقها، در همه شئون پیامبر اکرم(ص) چون جانشین آن حضرت مى‏باشند. 2. توقیع مبارک حضرت ولى عصر(ع): و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله‏، (وسائل‏الشیعه، ج ، باب 11، ص 101، ح 8) امام زمان(عج) در پاسخ اسحاق بن یعقوب، به خط مبارکشان چنین فرمودند: که در رخدادهایى که اتفاق مى‏افتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم». مراد از حوادث واقعه در حدیث احکام نیست، بلکه حوادث و پیشامدهاى اجتماعى است که مربوط به مصالح عمومى جامعه است و براى مردم اتفاق مى‏افتد. زیرا رجوع به فقهاء در احکام، در عصر غیبت، امرى بدیهى بوده است. بنابراین رجوع به فقهاء صرفاً براى کسب تکلیف شرع در احکام نیست. از سوى دیگر، اینکه فقهاء حجت بر مردم هستند، منظور حجّت بودنشان در همه شئون جامعه است و با وجود آنان، براى اداره امور جامعه و قضاوت، نمى‏توان به دیگران مراجعه کرد. 3. مقبوله عمر بن حنظه از حضرت امام صادق(ع): . ینظران من کان منکم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانى قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم الله و علینا ردّ و الراد علینا الراد على الله و هو على حدّ الشرک بالله‏؛ مردم باید دقت کنند و از بین فقهایى که راوى حدیث ما هستند و در احکام حلال وحرام ما صاحب نظرند و با احکام اهل بیت(ع) آشنایى دارند، فقیهى را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند که من او را بر شما حاکم قرار دادم پس هرگاه حکمى کرد و از او قبول نکردند، حکم ما را سبک شمرده‏اند و ما را رد کرده‏اند، و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده است و رد کردن خدا در حد شرک به خدا است‏، (وسائل الشیعه، ج ، باب 11، ص 98، ح 1 - اصول کافى، ج 1، ص 67). مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام، همان فقیه است به هنگام دسترسى نداشتن به معصوم، فقیه حاکم مردم است و این حاکمیت، از طرف معصوم(ع) به او رسیده است. بدیهى است که امام(ع) شخص معینى را به حاکمیت و نیابت از خود نصب نکرده است. بلکه به صورت عام نصب نموده است. و همه فقها داراى چنین ولایت و نیابتى مى‏باشند اما از آنجا که اعمال ولایت از سوى تمامى فقهاء در مسائل اجتماعى و ى مربوط به اداره جامعه، باعث حرج و مرج و اختلال مى‏شود که عقلاً و شرعاً مردود مى‏باشد بنابراین در مقام عمل تنها یک نفر فقیه جامع‏الشرایط فتوى و زعامت که در رأس قرار داشته به تمام مصالح و مفاسد جامعه آگاهى بیشتر دارد به اعمال ولایت و نیابت مى‏پردازد. 4. حدیث امام صادق(ع) از رسول الله(ص): ان العلماء ورثة الانبیاء؛ همانا علماء وارثان پیامبران هستند، (اصول کافى، ج 1، ص 34)

بر اساس این حدیث آن چه انبیاء(ع) در شئون اجتماعى داشته‏اند به علماى دین منتقل شده است و تنها علمایند که واث آنانند و شئون اجتماعى انبیاء(ع) نیز همان سه منبعى است که در ذیل روایت اول بیان شد یعنى فتوا، قضاوت و زمامدارى و اداره جامعه. بنابراین بر اساس روایات فوق و روایات متعدد دیگرى که در این زمینه وارد شده است فقیه جامع الشرایط از طرف امامان معصوم(ع) نیابت و ولایت دارد. البته روشن است که هر یک از این روایات توضیح فراوانى دارند که مى‏توانید به کتاب‏هاى مفصل از جمله کتاب شؤون و اختیارات ولى فقیه» ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع امام خمینى(ره) مراجعه کنید. ب ) و اما دلیل عقلى: احکام اسلامى - اعم از قوانین اقتصادى، ى و حقوقى - تا روز قیامت باقى و لازم‏الاجرا است و هیچ یک از احکام الهى نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوامِ همیشگىِ احکام، نظامى را ایجاب مى‏کند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهده‏دار اجراى آنها شود؛ چرا که اجراى احکام الهى جز از رهگذر برپایى حکومت اسلامى امکان‏پذیر نیست. در غیر این صورت جامعه مسلماً به سوى هرج و مرج رفته و اختلال و بى‏نظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد. از آن جایى که حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهى است و بى‏نظمى و هرج و مرج در امور مسلمانان امرى نکوهیده و ناپسند مى‏باشد، روشن است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامى در جامعه تحقق نمى‏پذیرد. ازاین‏رو هیچ تردیدى در وم اقامه حکومت باقى نمى‏ماند. علاوه بر آنچه گفتیم حفظ مرزهاى کشور اسلامى از هجوم بیگانگان و جلوگیرى از تسلط گران بر آن، 

عقلاً و شرعاً واجب است، تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامى میسر نیست. آنچه برشمردیم، جزو بدیهى‏ترین نیازهاى مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها را به کلّى نادیده بگیرد و از ارایه راه حلى جهت رفع آنها غفلت کند. آرى، همان دلایلى که وم امامت پس از نبوت را اثبات مى‏کند، عیناً وم حکومت در دوران غیبت حضرت ولى عصر(عج) را نیز ثابت مى‏نماید؛ به ویژه پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار مى‏گذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد. در این صورت آیا مى‏توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامى را به حال خود رها کرده و تکلیفى براى آنها معین نکرده باشد؟ و آیا خردمندانه‏است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمانان و پریشانى احوال آنان رضایت داده است؟ و آیا چنین گمانى به شارع مقدس روا است که بگوییم حکمى قاطع جهت رفع نیازهاى اساسى بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟ آرى، وم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاى کشور و جلوگیرى از بیگانگان، از بدیهى‏ترین امور است؛ بى‏آن که بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقى باشد. گفتنى است که قدر متیقن از اشخاص براى تصدى منصب حکومت، فقیه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است و تا چنین شخصى هست نوبت به غیر عادل یا غیر فقیه نمى‏رسد. در روایت فضل بن شاذان - که در کتاب علل الشرایع از امام رضا(ع) نقل شده - به همین دلیل عقلى اشاره شده است. 

حضرت مى‏فرماید: اگر کسى بگوید که چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داده و آنان را به پیروى از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده مى‏شود که این امر علل بسیار دارد از جمله این که خداوند حدود و قوانینى براى زندگى بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین نکنند؛ چرا که براى آنان فساد و تباهى به ارمغان مى‏آورد. اما اجراى این قوانین و رعایت حدود شرعى تحقق نمى‏پذیرد مگر آن که خداوند زمامدارى امین براى آنان بگمارد تا آنان را از تعدى از حدود و ارتکاب محرمات باز دارد. در غیر این صورت چه بسا افرادى باشند که از لذت و منفعت شخصى خود به بهاى تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند.

 ازاین‏رو خداوند سرپرستى براى مردم تعیین فرموده است تا ایشان را از فساد و تباهى باز دارد و احکام و قوانین اسلامى را درمیان آنان اقامه کند. دیگر آن که ما هیچ گروه یا ملتى را نمى‏یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگى کرده و ادامه حیات داده باشد؛ زیرا اداره امور دینى و دنیوى آنان به زمامدارى مدبّر نیازمند است و از حکمت بارى تعالى به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آن که خود به خوبى مى‏داند که مردمان به ناچار باید حاکمى داشته باشند که جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى کند و اموال عمومى را میان آنان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى نماید و. گفتنى است که مردم داراى آرا و افکار و تمایلات مختلف‏اند. پس اگر حضرت حق زمامدارى را که از ره‏آوردهاى پیامبر پاسدارى کند تعیین نمى‏فرمود، مردمان فاسد و تباه مى‏شدند. آیین و سنت و احکام خداوندى تغییر مى‏یافت و ایمان آنان متزل مى‏شد و تمامى خلق به تباهى و ضلالت مى‏افتادند»، (بحارالانوار، چاپ جدید 110 جلدى، ج 6، ص 60)

براى مطالعه و تحقیق بیشتر ر.ک: 1- ولایت فقیه و جهاد اکبر،امام خمینى 2- ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع،على عطایى 3- ولایت فقیه به زبان ساده،شفیعى 4- ولایت فقیه،جوادى آملى 5- حدود ولایت حاکم اسلامى،احمد نراقى 6- حکومت الهى و ولایت و زعامت،مصطفى آیت اللهى 7- ولایت فقیه و حاکمیت ملت،طاهرى خرم‏آبادى 8- ولایت فقیه،شهید هاشمى‏نژاد 9- مجله حوزه شماره 85 - 86 بحثى درباره ولایت فقیه،نجابت 10- ولایت فقیه یا حکومت اسلامى در عصر غیبت،محمد یزدى 11- ولایت فقیه،آیت‏اللَّه‏معرفت 4 – همانطور که از ویژگی های نظام سلطنتی بر می آید دستوراتی که از جانب شاه و سلطان صادر می گردد و در اینجا اصطلاحا به عنوان رای یا امر ملوکانه» از آن یاد شده است ااما مبتنی بر مبانی قابل قبول عقلی و نقلی نبوده و عمده این دستورات و اوامر ، هیچ مبنایی جز هوا و هوس و تمنیات شخص شاه ندارد . همچنین با توجه به اینکه هر حکومتی غیر از حکومتی که به تایید الهی رسیده باشد از جمله حکومت های پادشاهی حکومت طاغوت می باشد از این روی عمل به اوامر ملوکانه ، عمل به حکم طاغوت می باشد که در قرآن و روایات از آنها منع شده است . از این روی اولا چنین دستوراتی ااما در چارچوب شرع مقدس اسلام نمی باشد و ثانیا به دلیل اینکه منبع و مصدر آنها طاغوت می باشد اطاعت از آنها حرام می باشد . 

این در حالی است که احکام حکومتی ماهیتا با اوامر ملوکانه تفاوت دارد چرا که اولا در چارچوب شرع مقدس اسلام است و ثانیا از جایگاهی صادر شده است که مشروعیت آن بنا به ادله عقلی و نقلی اثبات شده و در نتیجه اطاعت از آن نیز واجب می گردد . برای توضیح این مطلب لازم است اندکی در باره حکم حکومتی و رابطه آن با احکام اسلام توضیح داده شود . احکام حکومتی» تصمیماتی است که ولی امر، در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آن ها به حسب مصلحت وقت گرفته ، طبق آن ها مقرراتی وضع نموده ، به اجرا در می آورد، مقررات نام برده لازم الاجرا و مانند شریعت دارای اعتبار می باشند، با این تفاوت که قوانین آسمانی، ثابت و غیرقابل تغییر و مقررات وضعی، قابل تغییر و در ثبات و بقاء تابع مصلحتی می باشند که آن ها را به وجود آورده است و چون پیوسته، زندگی جامعه انسانی در تحول و رو به تکامل است، طبعا این مقررات تدریجا تغییر و تبدل پیدا کرده، جای خود را به بهتر از خود خواهند داد. بنابراین می توان مقررات اسلامی را بر دو قسم دانست: 

قسم نخست احکام آسمانی و قوانین شریعت که مواردی ثابت و احکامی غیر قابل تغییر می باشند و قسم دوم مقرراتی که از کرسی ولایت سرچشمه گرفته، به حسب مصلحت وقت وضع شده و اجرا می شود». (سیدمحمدحسین طباطبایی، بحثی درباره مرجعیت و ت، مقاله ولایت و زعامت»، صص 83_85)در اندیشه ی اسلام ولی فقیه دارای اختیارات تامی است که می تواند در تمام امور ی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی و . ، حکم حکومتی کند و اطاعت از حکمش واجب است. بنابراین دایرهء اختیارات ولی فقیه در صدور حکم حکومتی گسترده و حتی آنچنان که حضرت امام (ره) می فرماید: حکومت، اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد» (صحیفه نور، ج 20، ص 170) و حکم حکومتی از احکام اولیه است» (همان، ج 20، ص 174) و به عناوین ثانویه محدود نیست» (جهت مطالعه کامل ر.ک: دین و دولت در اندیشه اسلامی، محمد سروش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378، صص 614_670). حکم حکومتی به پشتوانه مشروعیت اصل حکومت و ولایت و جایگاه ارزشی آن، همه احکام اولی و ثانوی و یا واقعی و ظاهری را در بر می گیرد. یعنی مجموعه احکامی که برای حفظ کیان اسلام و نظام ی _ اجتماعی مسلمانان مفید و تاثیر گذار است می تواند به عنوان اولی یا ثانوی اش با تشخیص ولی فقیه در قالب احکام حکومتی جعل و صادر شود و اجرایش بر همگان واجب گردد. (ولایت فقیه، جوادی آملی، ص 87-88) بنابراین حکم حکومتی 

اختیاری قانونمند و دارای ضوابط است که در موارد خاصی که مصالح اهم جامعه اسلامی اقتضا می نماید جهت حفظ و تأمین مصالح جامعه به حاکم اسلامی سپرده شده است و به هیچ وجه تحت تأثیر انگیزه های یا مصالح شخصی و حزبی و امثال آن - که در حکومت های دیکتاتوری وجود دارد - نمی باشد. بدیهی است حکم حکومتی علاوه بر مصلحت اهم که آنهم نیازمند تشخیص از طریق کارشناسی دقیق است موقت می باشد . حکم حکومتی در فقه شیعه در زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) و در زمان غیبت توسط علمای شیعه (نظیر حکم حکومتی میرزای شیری مبنی بر تحریم تنباکو ) سابقه دارد و در منابع روایی و متون دینی وجود دارد.


محقق و نویسنده:کیوان گیتی نژاد-حیدری


ولایت در مسیر اصلاح دولت

رئیس جمهورا انبوه ،توهمات!تحلیلی فراگرفته است.

از کاخش بیرون بیاید!و مستبدانه:تصمیم نگیرد

دولت در مسیر غلط

نگرانی داریم دولت در مسیر اصلاح،رفتارش!لجبازی قرار گیرد.

حجت الاسلام :پژمانفر،نماینده مردم مشهد،و کلات در مجلس:

مجلس

جلسه سوال از رئیس جمهور:قبل از تعطیلات فروردین و تصمیمات عجولانه دولت"برگزار شده بود:

دولت

تا خسارت و مسائل امروز به وجود نیاید.عامل اصلی:این تاخیر خود دولت است.

امروز مجلس بعنوان زبان ملت پیام خودش را "! به مردم شریف اعلام کرد که:منافع مردم را:

خجالت

هیچگاه قربانی مسائل دیگر نخواهیم کرد


.علیرقم فشارهای"فراوانی که این:

روزها نمایندگان ، از سوی دولت مردان شاهد بودند.

متاسفانه:رئیس جمهور و دولت : را انبوه توهمات؛ درباره :مسائل پیش آمده:

دولت و ملت

دربرگرفته است.

انتظار داشتیم که : واقع بینانه تر،مسائل کشور را به نمایندگان ملتمی گفتند.

وصادقانه اعلام می کردند:

((اشتباه کردم))

اشتباه کردم

اصرار بر اشتباهات گذشته که در صحبت های امروز ((رئیس جمهور))نمایان بود! کارشناسان و

نمایندگان را:نسبت به آینده کشور نگران کرده است.

اشتباهات پی در پی دولت

انتظار این است که رئیس جمهور" از فضای کاخ " خودشان بیرون آیند و در فضای:

ارتباطات قرار بگیرند و استبداد رای که حتی دولتمردان در جلسات اعلام می کنند:

((رئیس جمهور))حرف هیچکس را نمی شنود؛و :مستبدانه؛ مسائل را(پیگیری میکند را):

کنار بگذارند.

اشتباه کردم

امروز می تواند" یک فرصت ، برای تغییر دولت باشد و رئیس جمهور:مسیریکه:بخصوص،در

مسائل #اقتصادو#ت خارجی رفته است را:اصلاح کند.و از ظرفیت مجلس ،دز این راستا بهره برد.

نگرانی داریم

نگرانی داریم دولت در مسیر لجباری قرار گیرد و نه تنها درمسائل کمک نکند،در مسیر اصلاح نیز قرار نگیردو

چالش ها گسترده تر بشود.

تو.ضیح

مجلس در صورت مشاهده این رفتار و اصرار در مسیر اشتباه؛قطعا از ابزارهای قویتر برای اصلاح رفتارهای 

دولت و شخص رئیس جمهور استفاده کند.

از مجلس برای ملت

باتوجه:به تورم بالا و فشاریکه:بر آحاد مردم آمده است!فضای ی درست کردن،

فرافکنی ها ومسائل را به تجمعات خیابانی تقلیل دادند.

توضیح از مجلس

هیچ کدام پاسخ صحیح نیست و در حالیکه :پاسخ صحیح، عمل ومسائل

کارشناسی می خواهد.

تنبیح دولت

نویسنده:

کیوان گیتی نژاد_(سردار تنهایی،حیئری)



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نانو شوینده فرش ذهن خالی من ... برقکاری تهران ارائه دهنده بهترین خدمات برقکاری سالم زیبا وبلاگ شورای دانش آموزی آموزشگاه شهید استکی اشتراک گذاری تجربه هام کتاب 98 مرجع دانلود رمان های ایرانی و خارجی نمایندگی قیمت فروش نصب تعمیر پکیج بوتان ایران رادیاتور آبگرمکن کولر گازی صفاشهر لیون فایل فروشگاه اینترنتی فایل